ترمذ. شهری است به خراسان. (منتهی الارب). نام شهری که سادات آنجا بالاتفاق صحیح النسبند. (شرفنامۀ منیری). صاحب حدود العالم آرد: ترمذ شهری است خرم و بر لب جیحون افتاده و او را قهندزیست بر لب رود، این شهر بارگه ختلان و چغانیان است و از وی صابون نیک و بوریای سبز و بادبیزن خیزد. (حدود العالم چ ستوده ص 109) : ز ختلان و از ترمذ وویسه گرد ز هر سو سپاه اندر آورد گرد. فردوسی. که باشد مرا ترمذ و ویسه گرد که خود عهد این دارم از یزد گرد. فردوسی. چو آمد به ترمذ در و بام و کوی بسان بهاران پر از رنگ و بوی. فردوسی. و ایشان را سوی غزنین بردند چنانکه باز نمودم نشاط شراب و صید کرد بر جانب ترمذ بر عادات پدرش سلطان محمود... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 239). امیر به شراب بنشست و کوتوال ترمذ و سرهنگان دررسیدند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 240). دیگر باره قصد چغانیان و ترمذ خواستند کنند و دو سه منزل از سمرقند برفته بودند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 501). و آب نیل چون زیادت می شود دوبار چندان می شود که جیحون به ترمذ. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 48). و اصحاب و احزاب او را بانواع قتل... هلاک کردند و فائق چون بشط جیحون رسید کشتی نیافت و بحیلتی خود را از مخلب اجل بیرون انداخت... و بعد از چندروز به ترمذ رفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 114). و رجوع به ترمذ شود