ترمذ. نام شهری است مشهور به خراسان از جملۀ ولایات چغانیان از بلاد ماوراءالنهر که قاعده ولایات چغانیان و حاکم نشین آن بلاد است... (انجمن آرا) (آنندراج). نام شهری. (ناظم الاطباء). یاقوت نویسد: در ضبط این نسبت باختلاف سخن گفته اند بعضی بفتح تا، و بعضی بضم تا، گویند و بعضی بکسر تا گویند و متداول بر زبان مردم این شهر فتح تا و کسر میم است و ما در قدیم آنرا بکسر تاء و میم میدانستیم و اهل دقت و معرفت آنرا بضم تا، و میم دانند و هر کدام برای این نام بر حسب آنچه تلفظ میکنند معنی آرند. شهری معروف از شهرهای بزرگ است بر کنار نهر جیحون از جانب شرقی آن و عمل آن به صغانیان متصل است و آنرا کهندژی است و دیواری گرداگرد آن شهر است که بارویی آنرا فرامیگیرد و بازارهای آن بآجر فرش شده است... (معجم البلدان) : به بلخ آمدم شاد و پیروز بخت بفر جهاندار با تاج و تخت سه روز اندر آن جنگ شد روزگار چهارم ببخشود پروردگار سپهرم به ترمدشد و بارمان بکردار ناوک بجست از کمان کنون تا به جیحون سپاه منست جهان زیر فر کلاه منست. (شاهنامه فردوسی چ بروخیم ج 3 ص 561). و اگر قصد بلخ و تخارستان نکند باشد که سوی ختلان وچغانیان و ترمد آید و فسادی انگیزد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 284). سمرقند یثرب شد و مکه ترمد زمکه به یثرب خرامیدسید. سوزنی. گفتم ای بخت بهشت است سواد ترمد گفت راضی مشو از روضۀ رضوان به گیاه. انوری (از آنندراج). و در تهنیت قدوم بر دست او مثالی اصدار کردو بلخ و هرات و ترمد و بست بر اعتداد او تقریر کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 201). چون بحر مواج و ابر ثجاع ببلخ آمد و جعفر تکین چون دیو از لاحول گریزان بجانب ترمد بیرون شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 294) و رجوع به ترمذ شود. سنجر تدبیر کرد... و بر سبیل شکار بکنار جیحون رفت امیر احمد قماج صاحب ترمد کشتیها ترتیب کرد. (تاریخ گزیده ص 462). امیر شیخ علی قوشچی را با لشکرگران به انتقام فرستاد ایرانیان از جیحون بگذشتند و در ترمد و ماوراءالنهر خرابی عام کردند. (تاریخ گزیده ص 598)