ترشرویی کردن و زشت نشستن. (ناظم الاطباء). گرفته و روی درهم کشیده در مجلسی حاضر شدن: چون کشیدندش به شه بی اختیار شست در مجلس ترش چون زهر مار. مولوی. لعبت شیرین اگر ترش ننشیند مدعیانش طمع کنند بحلوا. سعدی (کلیات چ مظاهر مصفا ص 342). قضا به تلخی و شیرینی ای پسر رفته ست تو گر ترش بنشینی قضا چه غم دارد؟ سعدی (ایضاً ص 415). ترش بنشین و تیزی کن که ما را تلخ ننماید چه میگوئی چنین شیرین، که شوری در من افکندی. سعدی (ایضاً ص 583)