خوار کردن کسی. (تاج المصادر بیهقی). رام گردانیدن کسی را. (اقرب الموارد) (المنجد) (از آنندراج) ، راست گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، در شهرها گردیدن. (زوزنی). گشتن در شهرها و شناختن آن و دانستن راههای آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، چیره شدن بر بلادو دست یافتن بر اهل آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، گیج ساختن درد سر کسی را. (اقرب الموارد) (از المنجد). بسرگیجه افتادن، و ضعیف کردن گرما کسی را. (اقرب الموارد)