جدول جو
جدول جو

معنی تحرک

تحرک
(اِ)
جنبیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جنبیدن و حرکت کردن. (فرهنگ نظام). ضد سکون. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) :
گام بگام او چه تحرک نمود
میل بمیلش به تبرک ربود.
نظامی.
، تحرک شظاه، از عیبهایی است که برای اسب پدید می آید و شظاه، استخوانی است چسبیده به ذراع. و این عیب بر اسب دشوارتر از عیب انتشار (باد گرفتن پی ستور) است. (از صبح الاعشی ج 2 ص 27)
لغت نامه دهخدا