شکسته وادربستن. (تاج المصادر بیهقی). شکسته بستن. (منتهی الارب) (آنندراج). بستن شکسته را. (ناظم الاطباء). التیام یافتن استخوان شکسته. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، نیکو کردن حال کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیکو گردانیدن و نیکو حال شدن. (آنندراج) ، توانگر گردانیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نیکو شدن حال فقیر و مستغنی شدن او پس از تنگدستی. (از قطر المحیط) ، جبّر اﷲ یتمه. (اقرب الموارد)