جدول جو
جدول جو

معنی تبیان

تبیان
(اِ تِ)
از ’بین ’ بفتح اول قیاسی و بکسرشاذ است. واضح و آشکار شدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). هویدا کردن. (دهار). پیدا و آشکار کردن. (ناظم الاطباء). روشن و هویدا شدن معانی و آشکار کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). بسیار واضح و آشکار کردن. بفتح تا هم صحیح است. (فرهنگ نظام) :
بر سر منبر سخن گویند مر اوباش را
از بهشت و خوردن و حوران همی تبیان کنند.
ناصرخسرو.
بشرح و تبیان حاجت نیایدم به بدی
از آنکه من به بدی شرح شرح و تبیانم.
سوزنی.
، و نوشته اند که گاهی بر نفس کلام هم اطلاق کرده میشود. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا