جدول جو
جدول جو

معنی تبخاله دمیدن

تبخاله دمیدن
(تَ یَ)
تبخاله افتادن. تبخاله برآوردن. تبخاله زدن:
پنداری تبخالۀ خردک بدمیده ست
بر گرد عقیقین دو لب دلبر عیار.
منوچهری.
با که سرگرم سخن گشت که تبخاله دمید
بر لب او ستم از شعلۀ آواز خود است.
خان آرزو (از آنندراج).
رجوع به تبخال و تبخاله و دیگر ترکیب های این دو کلمه شود
لغت نامه دهخدا