روی گشاده. خوشرو. گشاده رو. تازه رخسار. تازه روی. خوشروی: در باغ بگشاد پالیزبان بفرمان آن تازه رخ میزبان. فردوسی. بدو گفت بهرام تیره شبان که یابد چنین تازه رخ میزبان ؟ فردوسی. که کن و بارکش و کارکن و راه نورد صفدر و تیزرو و تازه رخ و شیرآواز. منوچهری. ما سیکی خوار نیک، تازه رخ و صلحجوی تو سیکی خوار بد، جنگ کن و ترشروی. منوچهری