جدول جو
جدول جو

معنی تاج بر سر نهادن

تاج بر سر نهادن(طَ)
پادشاه شدن. بپایۀ بلند رسیدن. از همگنان برترشدن. از دیگران برتری یافتن. صاحب بزرگی و مقام شدن: اعتصاب، تتوج، نعصیب، تاج بر سر نهادن (تاج المصادر بیهقی) تاج پوشیدن، تاج بر سر زدن تاج بر سر گذاشتن. (مجموعۀ مترادفات) :
جهاندار هوشنگ با رای و داد
بجای نیا تاج بر سر نهاد.
فردوسی.
که ایرانیان را بکشتن دهم
خود اندر جهان تاج بر سر نهم.
فردوسی.
چرا بایدآن تاج بر سر نهاد
که پیش از تو صد چون تو بر سر نهاد.
امیرخسرو (از مجموعۀ مترادفات)
رجوع به تاج پوشیدن و تاج بر سر زدن شود
لغت نامه دهخدا