فارسی. هدایت در مجمع الفصحا در ترجمه احوال او آرد:تاج الدین فارسی از مردم زیر است و از افاضل حکما است ساکن دهلی بوده و دبیری سلطان شمس الدین دهلوی را می فرموده از متقدمین است. از اشعار او منتخب می شود: چه زلف است آن ببین بر روی جانان کزو گردد پریشانی پریشان بمهر و ماه می خواهد همی جنگ رخش پوشیده زآن از زلف خفتان چو شمشیرش بخندد خصم گرید بلی ازخندۀ برق است باران کند مهرش بنات النعش را جمع چنان قهرش ثریا را پریشان هر آنکو بر خلافش دم بر آرد نفس گردد بمغز اندرش پیکان. # افزود باز رونق هر مرغزار گل چون زیر یافت نالۀ هر مرغ زار گل شد موسمی که مست طرب شد جهان چنانک جز بخت شه ندید دگر هوشیار گل نوباوۀ حیات شمر بادۀ کهن کافشاند بر جهان کهن نو بهار گل پژمرده چون بنفشه چه باشی بنوش می کامسال تازه کرد جهان را چوپار گل زان لاله گون مئی که دماغش چو بشکفد نشکفت اگر بجان طلبد زینهار گل باغیست رزمگه که ز خار سنان شاه در یک نفس شکفته ز نصرت هزار گل دشمن ز حملۀ تو شود بیقرار از آنک با صرصر خزان نپذیرد قرار گل. در تهنیت جلوس رکن الدین فیروز بن شمس الدین دهلوی قصیده ای گفته که این دو بیت از آن است: مبارکباد ملک جاودانی ملک را خاصه در عهد جوانی یمین الدوله رکن الدین که آمد درش از یمن چون رکن یمانی. (مجمع الفصحا ج 1 ص 176)