جدول جو
جدول جو

معنی تاج الاسلام احمد

تاج الاسلام احمد(اَ مَ)
ابن عبدالعزیز ملقب به تاج الاسلام. اسم و نسب وی احمد بن برهان الدین عبدالعزیز بن مازه معاصربا گورخان خطائی و سنجربن ملکشاه سلجوقی است. و او امام بخارا بود و پسر برهان. آل برهان که ایشان را بنی مازه نیز گویند از خانواده های بزرگ بخارا و در بذل و جود و کرم و ریاست و مجد و بزرگواری مشهور آفاق بودند و ریاست شعبه حنفیه که مذهب عامۀ ماوراءالنهراست اباعن جدّ بعهدۀ ایشان موکول بوده است و در اواخر دولت قراخطائیان در ماوراءالنهر، ایشان از جملۀ ملوک بخارا محسوب می شدند و به قراخطائیان باج میگذاردند. قزوینی در آثارالبلاد (ص 343 در ذیل بخارا) در اشاره بدین طایفه گوید: و لم تزل بخارا مجمعالفقهاء و معدن الفضلاء و منشاء علوم النظر و کانت الریاسه فی بیت مبارک یقال لرئیسها خواجه امام اجل و الی الاّن [ای سنه 674 هجری قمری التی هی تاریخ تألیف آثارالبلاد] نسلهم باق و نسبهم ینتهی الی عمر بن عبدالعزیز بن مروان و توارثوا تربیه العلم والعلماء کابراً عن کابر یرتبون وظیفه اربعه آلاف فقیه. (رجوع به تاج الاسلام احمد شود). و چون ذکر این خاندان در تاریخ بسیار می آید ماچند تن از ایشان را که از مواضع مختلفه جمع کرده ایم در اینجا ایراد می نمائیم: 1- امام برهان الدین عبدالعزیز بن مازۀ بخاری حنفی که ظاهراً اول کسی است که ازین خاندان شهرت کرده و آل برهان همه بدو منسوب اند.2- پسر او الامام الشهید حسام الدین عمر بن عبدالعزیز بن مازه که از مشاهیر علماء مشرق و از اجلۀ فقهاء ماوراءالنهر بود و در سنۀ 536 هجری قمری در جنگ قطوان بعد از غلبۀ گورخان و هزیمت سلطان سنجر امام حسام الدین مذکور بدست گورخان کشته شد چنانکه نظامی عروضی در متن چهارمقاله اشاره بدان مینماید. (تاریخ السلجوقیه لعمادالدین الکاتب ص 278، ابن الاثیر ج 11 ص 57، و سایر مورخین در تاریخ سنجر). 3- برادر مذکور تاج الاسلام احمد بن عبدالعزیز بن مازه، چنانکه نظامی گوید گورخان بعد از کشتن برادرش حسام الدین عمر وی را ناظر بر اتمتگین که از جانب گورخان حاکم بخارا بود فرمود تا هر کاری که اتمتگین کند به اشارت و رای تاج الاسلام باشد. 4-پسر مذکور امام شمس الدین صدر جهان محمد بن عمر بن عبدالعزیز بن مازه که رئیس بخارا بود و در سنۀ 559 غارت ترکان قرلق را بر بخارا به لطائف الحیل بتعویق افکند تا جغری خان بن حسن تگین که از جانب خطا والی سمرقندو بخارا بود برسید و شر ایشان را دفع نمود. (ابن الأثیر ج 11 ص 205). و سوزنی شاعر معروف را در حق او مدایح بسیار است از جمله در اشارت بهمین واقعه گوید:
شاه جهان بصدر جهان شاد و خرم است
جاوید باد شاه بشادی و خرمی
سلطان علم و دینی و دنیا هم آن تست
چون نیکخواه دولت شاه معظمی
در مدح تو بصورت تضمین ادا کنم
یک بیت رودکی را در حق بلعمی
’صدرجهان جهان همه تاریک شب شده ست
از بهر ما سپیدۀ صادق همی دمی’
از حشمت تو بی ربض و خندق و سلاح
سد سکندر است بخارا ز محکمی
حق کی گذاشتی که بخارای چون بهشت
وی ران شدی بحملۀ مشتی جهنمی
شمس حسام برهان دانی که تو که ای
دردبخاریان را درمان و مرهمی.
5- پسر دیگر اوصدرالصدور صدر جهان برهان الدین عبدالعزیز بن عمر بن عبدالعزیز بن مازه که از اعاظم رؤسا و از مشاهیر خاندان برهان است و اوست که محمد بن زفربن عمر تاریخ بخارا لابی بکر محمد بن جعفر النرشخی را در سنۀ 574 به نام او اختصار و اصلاح نمود. نورالدین محمد عوفی در کتاب جوامعالحکایات و لوامعالروایات حکایاتی در باب بذل و کرم و بزرگی او ایرادمیکند از جمله گوید: صدر صدور جهان عبدالعزیز بن عمرکه سلطان دستارداران جهان بود و در بخارا صاحب حکم و نافذ امر بود و بنای دولت خاندان برهان را به علم و بذل و ریاست و سیاست اساس او نهاد و حال او در بزرگی به درجه ای بود که وقتی دانشمندی از متعلمان غریب که به تعلیم به سمرقند آمده بود خیانتی بزرگ کرد. سلطان سمرقند او را بگرفت و خواست که برنجاند و گفت اگرچه بدین خیانت مستوجب کشتن است اما چون دانشمند است و غریب او را سی چوب بزنند صدرجهان گفت اگر پادشاه هر چوبی را به هزار [دینار زر] سرخ بفروشد خزانه را توفیری تمام باشد و دانشمند غریب را آبروی نرفته باشد پس سی هزار دینار بداد و آن دانشمند را از آن ورطه بیرون آورد و این واقعه در ماوراءالنهر مشهور است و هم از وی آورده است که روزی در راهی میرفت بازرگانی را یکی از شحنگان مالی ستده بود و آن بیچارۀ مظلوم از کس دادنمی یافت روزی قصه بصدر جهان رفع کرد فرمود که ای شیخ چند دردسر دهی ؟ آن مرد گفت چون سر توئی درد کجا برم. مولانا را این سخن بغایت خوش آمد بفرمودسرهنگان را تا برفتند و آن مال بتکلیف بستدند و بوی رسانیدند و از بزرگی شنیدم که او را درین حادثه ده هزار دینار سرخ زیادت خرج شد. ایزد تعالی نسیم روح رضوان بروضۀ مبارک او و خاندان او برساناد. 6- برهان الدین محمود بن تاج الاسلام احمد بن عبدالعزیز بن مازه صاحب کتب ذخیره الفتاوی المشهور بالذخیره البرهانیه که جامع است فتاوی صدر شهید حسام الدین را با فتاوی خود. (حاجی خلیفه، کشف الظنون ج 3 ص 328 که سهواً عبدالعزیز بن عمر بن مازه نوشته است). 7 تا 10- امام برهان الدین محمد معروف بصدر جهان بن احمد بن عبدالعزیز بن مازه وبرادرش افتخار جهان و دوپسرش ملک الاسلام و عزیزالاسلام، صدرجهان مذکور از جمله اعاظم ملوک عصر بود و وی خود حکومت بخارا می نمود و بخطائیان باج میگزارد، محمد بن احمد النسوی الکاتب در سیرۀ جلال الدین منکبرنی در حق وی گوید: ’برهان الدین محمد بن احمد بن عبدالعزیز البخاری المعروف بصدرجهان رئیس الحنفیه ببخارا و خطیبها و اذا سمع السامع بانه خطیب بخارا و یعتقد انه کان مثل سائرالخطباء فی ارتفاع قدر الارتفاع و اتساع رقعه الاملاک و الضیاع و امتطاءصهوه المجد و التحکم فی ازمه الکرم العد و لیس الامرکذلک بل المذکور لایقاس الا برتوت السادات و قروم الملوک اذا کان فی جمله من یعیش تحت کنفه و اداره سلفه مایقارب سته آلاف فقیه و کان کریماً عالی الهمه ذامرؤه یری الدنیا هباء منثوره بین اخواتها الثائره بل نقطه موهومه من نقط الدائره و کانت سدته میقاتاً للفضل و اهلیه و رسوما للعلم ومنتحلیه یجلب الیها بضاعات الفضائل فینباع باکمل الأثمان’. صدر جهان مذکور در سنۀ 603 هجری قمری از راه حج به بغداد رفت در وقت ورود احترامی شایان ازو نمودند ولی چون در عرض راه با حجاج نیکورفتاری ننمود در وقت رجوع از حج مقدم او را در بغداد چندان وقعی نگذاردند و حجاج او را صدر جهنم لقب دادند. (ابن الاثیر ج 12 ص 170- 171). و در سنۀ 613 یا 614 که سلطان علأالدین محمد خوارزمشاه بقصد عراق و محاربه با خلیفه الناصرلدین اﷲ تصمیم عزم داده بود رعایت حزم را قبل ازحرکت بعراق، صدرجهان با برادر و دو پسرش را از بخارا بخوارزم انتقال داد از خوف اینکه مبادا در غیاب اوباعث فتنه و فساد شوند و ایشان همچنان در خوارزم بودند تا بوقت آنکه ترکان خاتون مادر خوارزمشاه از خوف لشکر مغول مصمم گردید از خوارزم فرارنماید [سنۀ 616] قبل از حرکت از خوارزم از بهر فراغت خاطر و اطمینان بال صدر جهان و برادر و دو پسرش را با سایر ملوک اطراف که در دربار خوارزمشاه بودند تماماً بکشت. (سیره جلال الدین منکبرنی لکاتبه محمد بن احمد النسوی، چ پاریس و صص 23- 24 و ص 39). 11- صدر جهان سیف الدین محمد بن عبدالعزیز بن عمر بن عبدالعزیز بن مازه که نام او مکرر در تضاعیف لباب الالباب برده شده است و در وقت تألیف لباب الالباب یعنی سنۀ 618 در حیات بوده است بتصریح عوفی. (لباب الالباب ج 1 ص 180، 184، 186). 12 -برهان الاسلام تاج الدین عمر بن مسعود بن احمد بن عبدالعزیز بن مازه معاصر قلج طمغاج خان ابراهیم بن الحسین و پسرش قلج ارسلان خان عثمان مقتول در سنۀ 609، ترجمه حال وی در لباب الالباب عوفی مسطور است و وی یکی از اساتید عوفی است. (لباب الالباب ج 1 صص 169- 174). 13- پسر او نظام الدین محمد بن عمر ترجمه حال وی نیز در لباب الالباب مذکور است و عوفی در وقتی که از خراسان ببخارا میرفته است در حدود سنۀ 600 چند روز در آموی در خدمت او بسر برده است. 14- امام برهان الدین [بدون سوق نسب] صاحب علاءالدین عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشای بعد از ذکر خروج تارابی در سنۀ 636 به ادّعای تسخیر جن و اخبار از مغیبات و شفاء اکمه و ابرص و نحو ذلک و بالا گرفتن ف تنه او و متصرف شدن بخارا و حوالی آن را گوید: تارابی صدور و اکابر و معارف شهر [یعنی بخارا] را طلب داشت سرور صدور دهر برهان الدین سلالۀ خاندان برهانی و بقیۀ دودمان صدر جهانی را بسبب آنکه از عقل و فضل هیچ خلاف نداشت خلافت داد الخ. این است علی العجاله آنچه ما از افراد این خاندان بدست آورده ایم و بتصریح قزوینی در آثارالبلاد که در فوق ذکر شد این خاندان تا اواخر قرن هفتم هجری یعنی تا سنۀ 674 که تاریخ تألیف آثارالبلاد است باقی بوده اند، و قاضی احمد غفاری در جهان آرا در ذیل تاریخ سلطان اولجایتو گوید: خواجه عبدالملک شافعی قاضی القضاه ممالک سلطان اولجایتو خدابنده را با صدر جهان بخاری حنفی که عازم حج بود در باب مذهب مباحثه دست داد و تقبیح یکدیگر میکردند و همین باعث انتقال سلطان بمذهب امامیه شد الخ. از لقب این شخص یعنی صدرجهان و از نسبت مکان یعنی بخاری و مذهب یعنی حنفی قریب بیقین میشود که وی نیز از آل برهان بوده است و معلوم میشود که این خاندان تا زمان سلطنت اولجایتو (سنۀ 703- 716هجری قمری) برجای و بریاست حنفیه باقی بوده اند و بعد از آن از حال ایشان چیزی بر من معلوم نیست. (از حواشی قزوینی در چهارمقاله چ لیدن ص 114 و بعد). و جلال الدین مولوی را در مجلد ثالث مثنوی قصۀ وکیل صدر جهانی بخاری آمده است و معلوم نیست کدام صدر است. (مثنوی علاءالدوله صص 290- 315). رجوع شود به تاج الاسلام
لغت نامه دهخدا