معنی تاب رفتن تاب رفتن (بَ) در رنج و پیچ و تاب شدن. - در تاب رفتن، به خود پیچیدن از درد: در تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت خود را تهی ز خون دل چندساله کرد. ؟ لغت نامه دهخدا