جدول جو
جدول جو

معنی تاب افکندن

تاب افکندن
(اِ تِ)
پیچ و گره انداختن، چین و شکن دادن در ابروان و زلف و گیسو. رجوع به تاب شود، موجب درد و رنج و آشفتگی شدن. بعذاب افکندن:
ز دریا بکنده در، آب افکنیم
سر جنگجویان بتاب افکنیم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا