جدول جو
جدول جو

معنی تأثیر کردن

تأثیر کردن
(یَسَ)
کار کردن. کارگر افتادن. کارگر شدن. کاری شدن: زهر در وی تأثیر کرد، زهر در او کاری شد. پند دراو تأثیر کرد، در وی پند کارگر افتاد:
کاین نوحۀ نوح واشک داوود
در یوسف تو نکرد تأثیر.
خاقانی.
رجوع به تأثیر شود
لغت نامه دهخدا