پاره دوز. آنکه کفشهای دریده رادرپی کند. که کفشهای کهنه را اصلاح کند. آنکه بر کفشهای دریده رقعه دوزد. کسی که پارچه بر کفش و جامه و خرقه و امثال آن دوزد. (غیاث). رقعه دوز: آن پسر پینه دوز شب همه شب تا بروز بانگ زند چون خروز، ینگی پاپوچ کیمده وار؟ مولوی. اگر پادشا هست و گر پینه دوز چو خسبند گردد شب هر دو روز. سعدی. گر بغریب رود از ملک (شهر) خویش محنت و سختی نبرد پنبه دوز. سعدی. در دلم از پنبه دوزی بود زخم بیشمار بخیۀ او زخم پنهان مرا کرد آشکار. سیفی (از آنندراج). ، قسمی حشرۀ خرد چون نیم کره ای با رنگی سرخ و خالهای سیاه از رشتۀقاب بالان. جانوری خرد که آنرا کفشدوز نیز گویند. کفش دوزک