سبق. (دهار). بدارسبقت جستن. مبادرت کردن. جلو افتادن. پیش افتادن. سبقت کردن. بوص. تقدم جستن. انبیاص. مرص. اشتاء. مشأاه. بذاذه و بذوذه. سباق. تبادر. پیشی جستن. مقدم برهمه آمدن. اعجال. مغاوله. (منتهی الارب) : اسکندر باز ایستاد تا ایشان پیشی گرفتند و بنزدیک ارسطاطالیس رسیدند. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). تک از باد صبا پیشی گرفته بجنبش با فلک خویشی گرفته. نظامی. شتر پیشی گرفت از من به رفتار که بر من بیش ازو بار گرانست. سعدی. صبا سرعتی رعد بانگ ادهمی که بر برق پیشی گرفتی همی. سعدی. مردمان بصره سبقت و پیشی گرفتند براهل کوفه. (ترجمه تاریخ قم ص 301) ، تفوق پیدا کردن. ممازقه، پیشی گرفتن در دویدن. ملاهسه، پیشی گرفتن و انبوهی کردن بر آن. سباق و مسابقه، با کسی پیشی گرفتن در دویدن یا در تاختن و نبرد کردن. تسابق، استباق، بریکدیگر پیشی گرفتن. اغتماط، بعمد پیشی گرفتن. در دویدن. بایص، پیشی گیرنده. عزهل، عزهول، پیشی گیرندۀ شتاب رو. سرعان الناس، پیشی گیرندگان. ملوس، پیشی گیرنده به هر راه که باشد. متمرد، پیشی گیرنده. فارط، پیشی گیرنده. مسالفه، پیشی گرفتن شتر. (منتهی الارب)