جدول جو
جدول جو

معنی پیشدستی کردن

پیشدستی کردن
(هََ)
تبادر. مبادرت کردن. سبقت جستن. پیشی گرفتن. سبقت گرفتن. تقدم جستن. بوص. اقدام. (از منتهی الارب) : سپاه اسلام از پیلان فرار همی کردند و کسی پیشدستی همی نکرد، چون مهلب چنان دید پیشدستی کرد و پیش زنده پیل اندر شد. (تاریخ سیستان). این زن بر ما شناعت کند، ما را خود پیشدستی باید کردن. (اسکندرنامۀ نسخۀ سعید نفیسی). اما فردا و پس فردا باید کردن تا آن لشکر بجنگ پیشدستی کند. (اسکندرنامۀ نسخۀ نفیسی).
گر او پیشدستی کند غم مدار
ورافراسیاب است مغزش برآر.
سعدی.
مصلحت ما در آن که پیشدستی کنیم و او را بمکر و حیلت بگیریم. (تاریخ غازانی ص 114). و در آنوقت سلطان از جانب ختای مستشعر بود که نباید که پیشدستی کند. (جهانگشای جوینی). فرط، پیشدستی کردن و از حد درگذشتن در گفتار. (منتهی الارب). رجوع به امثلۀ ذیل لغت پیشدستی شود
لغت نامه دهخدا