جدول جو
جدول جو

معنی پیچ و خم

پیچ و خم
(چُ خَ)
چین و شکن. گردش و تاب:
آب عزم است ولی خائن طبع
ساده رنگست ولی پیچ و خم است.
خاقانی.
- جوانی و هزار پیچ و خم (هزارچم و خم) ، با اطوار گوناگون:
ای درّ آبدار جوانی ز پیچ و خم
در آب شد ز شرم تو صد راه زیر آب.
خاقانی.
- راههای پرپیچ و خم، بسیار بدین سوی وآن سوی گردنده. بس منحنی. ناراست.
- مسائل پرپیچ و خم، بس مشکل. بسیار غامض. سردرگم:
نگه کن که چون مذهب ناصبی
پر از باد و دودست و پر پیچ و خم.
ناصرخسرو.
- موی با پیچ و خم، جعد. مرغول. پرپیچ و خم. با شکن بسیار:
زان طرۀ پرپیچ و خم سهلست اگر بینم ستم
از بند وزنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند.
حافظ
لغت نامه دهخدا