جدول جو
جدول جو

معنی پهلو دادن

پهلو دادن(وُ)
غنی کردن. سود رساندن. مدد کسی نمودن. (غیاث). منفعت رسانیدن. (برهان). امداد و عنایت:
در پناه عارضت خط ملک خوبی را گرفت
دشمن خود را چرا کس اینقدر پهلو دهد.
کلیم.
در خراباتست هرکس صاحب دست و دلیست
خوش سبوی باده پهلویی بمستان داده است.
دانش.
اهل دنیا کی به والاقدر پهلو میدهند
بدقماشان را برنگ آستر رو میدهند.
تأثیر.
، نزدیکی نمودن. (برهان) : اکثبک الصید فارمه، یعنی پهلو داد و توانا کرد ترا شکار پس تیر بینداز بر وی. (منتهی الارب) ، دوری کردن. پهلو کردن. کناره گزیدن. رو گردانیدن. (برهان). گریختن و روی برتافتن. (انجمن آرا). اجتناب و احتراز کردن. (انجمن آرا). رجوع به پهلو کردن شود
لغت نامه دهخدا