جدول جو
جدول جو

معنی پهلو تهی کردن

پهلو تهی کردن
(وَ)
کناره کردن از کاری. (غیاث). پرهیز کردن و کناره نمودن از کاری و چیزی. (انجمن آرا). کناره کردن و دوری گزیدن و پرهیز و اجتناب نمودن از چیزی و از کسی تنها شدن. (برهان). پهلو خالی کردن. گریختن. پشت دادن. (شرفنامه). از زیر کار دررفتن. شانه خالی کردن. پهلو کردن. (آنندراج) :
پهلو تهی کند اجل از تیغ تو ولی
از دشمنان دولت تو پر کند شکم.
ظهیر فاریابی.
پهلو از من تهی مکن که مرا
پهلوی چرب هم ز پهلوی تست.
خاقانی.
کسی کانچنان دید بنیاد او
تهی کرد پهلو ز پولاد او.
نظامی.
تو بصد تلطیف پندش میدهی
او ز پندت میکند پهلو تهی.
مولوی.
آنکه پهلو تهی کند از کان
صرۀ سیم و زر کجا یابد.
ابن یمین.
پهلو تهی ز نکهت گل میکند مشام
امشب که در برآن بت مشکین کلاله نیست.
طالب.
ز لعب آنچه درین هفته الب سنقر کرد
زحل بترسد و پهلو تهی کند بهرام.
مختاری
لغت نامه دهخدا