جدول جو
جدول جو

معنی پوست بیرون کردن

پوست بیرون کردن(وِ)
پوست انداختن، تسلیخ. پوست بردن. پوست کندن:
دشمنانت را فلک دم داد و بیرون کرد پوست
این کند ناچار قصابی که بز را بردمید.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا