دریچه ای بود در دیوار که به بیرون نگرند. (لغت نامۀ اسدی نسخۀ نخجوانی). آنچه در بعضی عمارات مشبک سازند. (غیاث اللغات). دریچه ای بود مشبک. مشبکی باشد که در سرایها بر دریچه ها نهند. (صحاح الفرس). بالگانه (حاشیۀ لغت نامۀ اسدی نسخۀ نخجوانی). غلو کن در. غلبکن در: سوی باغ گل باید اکنون شدن چه بینیم از بام و از پنجره. بونصر (از لغت نامۀ اسدی نسخۀ نخجوانی). بدل پنجره بر گردش سیمین جوشن بدل کنگره بر برجش زرّین مغفر. فرخی. پس هر پنجره بنهاده برافشاندن را بدره و تنگ بهم پر ز شیانی و شکر. فرخی. در آرزوی آنکه ببینی شگفتیی بر منظری نشسته و چشمت به پنجره. ناصرخسرو. ، هرچه مشبک باشد. (غیاث اللغات) ، تنکۀ آهنی پرسوراخ، دیده بان کشتی، خانه چوبین که برای درندگان و طیور سازند. (غیاث اللغات). قفص. (لغت نامۀ مقامات حریری) (منتهی الارب). قفس. - پنجرۀ لاجورد، کنایه از آسمان است. (برهان قاطع). - مثل پنجره، شبکه دار. مشبک. دریچه دار. مغربل