جدول جو
جدول جو

معنی پلوپونز

پلوپونز
(پِ لُپُ نِ)
جنگ پلوپونز، این نام بجنگ تاریخیی که از سال 431 تا 404 قبل از میلاد بین اسپارت و آتن ادامه یافت و بتخریب آتن منتهی شد اطلاق میگردد. چند واقعۀ فرعی از قبیل مداخلۀ آتن در مشاجرات کرسیر و کرنت موجب خصومت و مجادله گردید ولی علت اصلی جنگ پلوپونز در تعقیب جنگهای مادی تفوق بحری آتن ایونی و دارای حکومت عامه (دموکراسی) بود چه بر ضد او ملل برّی دری که دارای حکومت اشرافی بودندعصیان کردند. جنگ پلوپونز بسه قسمت تقسیم میشود: از431 تا421 ق. م: جنگجویان متقابلاً سرزمین های طرف مقابل را خراب میکردند بدون آنکه به نتیجۀ قطعی برسند. این دوره با صلح نی سیاس که صلح را به مدت پنجاه سال تضمین میکرد (ولی در 416 دوباره آتش جنگ شعله ور شد) بپایان میرسد. از 416 تا 413 قبل از میلاد دورۀ دوم این جنگ است. در این مدت اسپارتیان به صقلیه (سیسیل) حمله بردند و جهازات بحری و سپاهیان آتنی را در مقابل سیراکوز شکست دادند و منهدم ساختند. دورۀ سوم از 412قبل از میلاد آغاز می شود: آتنیان در مقابل ملیط (میله) واقع در سی زیک بر ارژینوزها غلبه کردند ولی اسپارتیان که با وجوه دولت ایران تقویت میشدند لامپ ساک را تسخیر کردند و در اگس پتامس بسال 405 پیروز شدند و به ملت آتن حکومت مرتجع و خشن سی جابر را تحمیل کردند. در تاریخ ایران باستان آمده است: آتن پس از جنگهای ایران و یونان بواسطۀ لیاقت رجالی مانند تمیستوکل، آریستید، سیمون، می رونید و ناطقینی مثل پریکلس، ایزوکرات و پیروان او در یونان برتری یافت و اتحادی موسوم به اتحاد دلس منعقد کرد و نیز دولت آتن دیوارهای آتن و بنادر آن را بساخت و دارای بحریۀ قوی گردید ولی طولی نکشید که این قوت آتن باعث تشویش همسایگان او مانند تب و کرنت شد و چون اسپارت هم با نظر خصومت به قوّت یافتن آتن و ساخته شدن دیوارهای آن مینگریست تبی ها و کرنتی ها بالطبع متمایل به اسپارت شده با آن عهد اتحادی بستند تا از بزرگ شدن آتن جلوگیری کنند چه همه بیم آن را داشتند که آتن پس از چندی شهرها یا دولت های کوچک یونان را بلعیده بعد اسپارت را هم مطیع خود کند. معلوم است که هواخواهان آتن هم تصمیم بر تقویت آن کردند و بدین منوال تمام یونان به دو قسمت تقسیم شد: 1- تمام شبه جزیره پلوپونس با یونان مرکزی در تحت ریاست اسپارت درآمد 2- جزائر دریای اژه (بحرالجزائر) با سواحل این دریا در تحت فرماندهی آتن قرار گرفت خصومتی که از تباین منافع حاصل شد بر ضدّیت هائی که از دیرگاه بین یونانی ها وجود داشت افزود، چنانکه بی تردید میتوان گفت، که جنگ پلوپونس از سه سرچشمه آب میخورد: 1- از سایش یا اصطکاک منافع مادّی. 2- از ضدیت قومی بین ینیانها و دریانها (آتنی ها ینیانی و لاسدمونی ها دریانی بودند). 3- از مباینت حکومت ملی با اشرافی، چه ازآنچه در فوق ذکر شده معلوم است که آتن نمایندۀ اوّلی بود و اسپارت نماینده دوّمی. بنابراین جای تعجّب نیست که جنگ دو گروه یونانی با یکدیگر محدود بخاک یونان نگشت بل به تمام صفحات یونانی نشین یعنی بسواحل آسیای صغیر و تراکیه و قبرس و ایطالیا و غیره سرایت کرد و در شهرهای یونانی مردم به دو بخش تقسیم شده در سر حکومت ملی یا اشرافی چنان بجان یکدیگر افتادند که تاریخ کمتر نظائر آن را نشان میدهد. جهت بلاواسطۀ جنگ شورشی بود که کرسیر مستعمرۀ کرنت، بر ضدّ شهر مادری خود کرد. کرنتی ها شکایت این قضیه را به اسپارت بردند و دولت مزبور چاره را در جنگ دید. نایرۀ این جنگ 27 سال مشتعل بود (431-404 ق. م). ولات ایرانی در آسیای صغیر بخصوص تیسافرن چنانکه بیاید، از مشغول شدن یونان به خود فرصتی یافته کارهائی با آتن و اسپارت کردند که شرح آن را توسیدید و گزنفون شاهدین جنگهای مزبور نوشته اند و در جای خود ذکر خواهد شد.
سفارتهای یونان در دربار شوش:
از منبع یونانی چنین مستفاد میشود که پس از اشتعال نایرۀ جنگ آتن و اسپارت هر دو سفارت هائی بدربار شوش فرستاده اند ولی معلوم نیست که نتیجۀ این سفارتها چه شده و اردشیر چه جوابی داده است، پس از بهره مندی تیسافرن در گرفتن پی سوت نس داریوش به وعده خود وفا کرده او را والی لیدیه و فرناباذ را والی ایالتی کرد که در ساحل هلس پونت واقع بود. در این زمان چنانکه بالاتر گذشت جنگهای درونی یونان شروع شده بود و آتن و اسپارت با ابرامی هر چه تمامتر با هم میجنگیدند و هر یک از طرفین میخواستند برای غلبۀ بر دیگری کمکی از ایران بگیرند ولی تیسافرن از بدو ورود به ایالت خود سیاست خود را بر این قرار داد که تا ممکن است بهیچ کدام از طرفین کمک نکند و اگر دید طرفی دارد فائق می آید بطرف دیگر کمک کند تا زمانی که طرف قوی ضعیف گردد و چون ضعیف بواسطۀ کمک ایران قوی شد ازرسانیدن کمک دریغ دارد تا باز از قوّت او بکاهد و بدین منوال نه غالب معلوم گردد و نه مغلوب و جنگ هم به درازا کشد. تیسافرن چنین حساب می کرد که در نتیجۀ جنگ طولانی یونان بقدری ناتوان خواهد گشت که هیچ یک از دول آن دیگر در فکر حمله به مستملکات ایران در آسیای صغیر نخواهد بود. بنا بر این سیاست در اوائل جنگ مزبور تیسافرن چنین تشخیص داد که ایران هیچ گونه کمکی به آتن یا اسپارت نکرده آنها را بخود واگذارد و داریوش هم با این نظر موافق بود ولی پس از آنکه سفر جنگی آتنی ها بجزیره سیسیل کاملاً به عدم بهره مندی آنها خاتمه یافت، تیسافرن بدربار ایران پیشنهاد کرد که دولت به اسپارتیها کمک بکند جهات این پیشنهاد چنین بود: اولاً آتن در دریاها بر اسپارت برتری داشت و مانع بود از اینکه مستعمرات یونانی در آسیای صغیر در تحت اطاعت ایران درآیند، از طرف دیگر دربار ایران نمیخواست از باج مستعمرات یونانی صرف نظر کند و از ولات خودآن را مطالبه میکرد. ثانیاً لیکون آتنی و سپاهیان اجیر آتن به پی سوت نس بر ضد داریوش کمک کرده بودند و آمرگس پسر پی سوت نس، که با داریوش مخالفت میکرد با سپاهیان آتنی در جزیره یازس نشسته بود. بالاخره ایرانیها خوب بخاطر داشتند که زحمات واردۀ بر آنها از زمان داریوش اوّل تا آن روز با پیش قدمی آتنی ها شروع می شد و غالباً موافق منظور آنها خاتمه می یافت.
اتحاد ایران با اسپارت: بنا بر جهاتی که ذکر شد دربار ایران پیشنهاد تیسافرن را پذیرفت و او باخالسیداس نمایندۀ اسپارت معاهده ای بست، که مضمون آن، چنانکه توسیدید گوید (کتاب هشتم، بند18) چنین بود: 1- تمام ممالک و شهرهائی، که در تصرّف شاه اند یا متعلق به اجداد او بودند، در تحت اطاعت او باقی خواهند ماند. 2- شاه و لاسدمونیها و متحدین آنها مانع خواهند شد از اینکه آتنی ها از این شهرها که منبع عایدات آنها است، چیزی به هر اسم و رسم که باشد، دریافت دارند. 3- شاه و لاسدمونیها و متحدین آنان معاً با آتنی ها جنگ خواهند کرد و جائز نخواهد بود که شاه یا لاسدمونیها و یا متحدّین آنان بی رضایت یکدیگر با آتنی ها صلح کند. 4- اگر کسانی از اتباع شاه بر ضدّ او باشند دشمن لاسدمونیها و متحدین آنان نیز بشمار خواهندرفت. 5- اگر کسانی از اتباع لاسدمونیها برضد آنان قیام کنند دشمن شاه نیز محسوب خواهند شد (414 ق. م). در آتن همینکه شنیدند اسپارتی ها با ایران داخل مذاکره شده اند متوحش گشتند ولی کاری نتوانستند بکنند. اتحاد ایران با اسپارت باعث شد که جزیره خیوس و شهر می لت بر آتنی ها شوریده به تیسافرن تسلیم شدند و تیسافرن ارگی در می لت ساخته ساخلویی در آنجا گذاشت. بعد بحریۀ اسپارت حمله به جزیره یازس کرد و چون آتنی ها نتوانستند کاری کنند سپاهیان اجیر یونانی که دور آمرگس جمع شده بودند به تیسافرن اظهار انقیاد کردندولی سپاهیان ایرانی نسبت به آمرگس باوفا ماندند. بعد لاسدمونیها چنانکه بالاتر ذکر شد، به هر سری یک دریک گرفته و سایر سکنۀ یازس را به تیسافرن واگذاردند و او آمرگس را بشوش فرستاد و در آنجا گویا او را هم مانند پدرش بدار آویختند. پس از آن لاسدمونیها پنداشتند معاهده ای که بین خالسیداس و تیسافرن منعقد شده ناقص است و چنانکه می شایست و می بایست بنفع اسپارت بسته نشده. این بود که از حضور ثرامنس یکی از رجال خود در توریوم استفاده کرده معاهدۀ دیگری منعقد کردند. مضمون معاهده این بود (توسیدید کتاب هشتم، بند37) : ’نظر به موافقتی که بین لاسدمونیها و متحدین آنان از یک طرف و شاه داریوش و اولاد شاه مزبور و تیسافرن از طرف دیگر بعمل آمده بین آنها صلح و مودّت بشرائط ذیل برقرار خواهد بود: 1- تمام صفحات و شهرهائی، که متعلق بشاه است یا متعلق به پدر و اجداد او بود معرض جنگ یا خسارتی از طرف لاسدمونیها یا متحدّین آنها واقع نخواهند شد. 2- لاسدمونیها یا متحدّین آنان هیچ گونه باجی از این ممالک نخواهند گرفت. شاه داریوش یا تبعۀ او با لاسدمونیها و متحدّین آنان در جنگ نخواهند شد و خسارتی به آنها واردنخواهند کرد. 3- اگر لاسدمونیها و متحدین آنها از شاه خواهشی کنند یا شاه از لاسدمونیها و متحدین آنان تقاضائی کند و تقاضای طرفی را طرف دیگر بپذیرد آنچه در نتیجۀ آن کنند صحیح خواهد بود. 4- طرفین معاً باآتنی ها و متحدین آنان جنگ خواهند کرد. 5- اگر بخواهند صلح کنند، عهد صلح باید با شرکت یکدیگر منعقد شود. 6- هر سپاهی که کیهان بتقاضای شاه در خاک او اقامت کند، مخارجش را باید شاه بپردازد. اگر شهری، که با شاه معاهده ای منعقد کرده بر ضدّ حکومت او باشد سایر شهرها مخالفت و از حقوق شاه دفاع خواهند کرد. 7- اگر شهری که جزو مملکت شاه یا در تحت اطاعت او است، به خاک لاسدمونی ها یا متحدین آنان تجاوز کند شاه مخالفت و از حقوق آنان دفاع خواهد کرد’. از مقایسۀ این معاهده با معاهدۀ اوّلی روشن است، که لاسدمونیها و متّحدین آنان خواسته اند از مسئولیت خود بکاهند و با این نظر هر تعهدی که لاسدمونیها راجع به عدم تجاوز به مستملکات شاه کرده اند نسبت بخودشان و متحدینشان است، نه نسبت به آتنیها و متحدین آنان بنابراین لاسدمونیها مسئول تجاوزات آتنی ها بخاک ایران و خسارت وارده ازاین جهه نشده اند و دیگر اینکه مخارج قشون لاسدمونی که به میل شاه داخل خاک ایران می شود بعهدۀ شاه است ونیز طرفین حق دلتنگی یا رنجش از یکدیگر از بابت عواقب تقاضائی که کرده اند، ندارند. علاوه بر این باید درنظر داشت، که در معاهدۀ اوّلی بند اوّل فوق العاده بنفع ایران بود و چون نمیتوان گفت که لاسدمونیها بمعنی آن پی نبرده معاهده را امضاء کرده بودند، این بند میرساند که در آن موقع لاسدمونیها احتیاج شدید به کمک ایران داشته اند. در معاهدۀ ثانوی این بند به شکل دیگر ابقاء شده. توضیح آنکه در بند یک معاهدۀ اوّلی تصریح شده: ’تمام ممالک و شهرهائی که در حیطۀ اقتدار شاه اند یا متعلق به اجداد او بوده اند در تحت حکومت او باقی خواهند بود’ و چون در زمان داریوش اوّل تراکیه و مقدونیه و جزائر بحرالجزائر و در زمان خشایارشا چندی تسّالی و تب و غیره یعنی یونان شمالی و وسطی جزو ایران بودند این مادّه به ایران حق ّ میداد که این ولایات را استرداد کند. و در معاهدۀ دوّم لاسدمونیها و متعهدین آنان متعهد میشوند که ممالک شاه بهمان حدودی که در معاهدۀ اوّلی تصریح شده معرض جنگ و خسارت واقع نگردد و عبارت ’باقی خواهد بود’ حذف و تا یک اندازه بنفع اسپارت اصلاح شده است. باری پس از آنکه تیسافرن تا اندازه ای بمقصود خود رسید یعنی شهر می لت و جزیره خیوس تابع ایران شدند جزیره یازس هم بتصرف ایران درآمد و آمرگس دستگیر گردید از احتیاج اوبه لاسدمونیها کاست و نسبت به آنها سرد شد، بخصوص که در این موقع آلسیبیاد آتنی در نزد تیسافرن بر ضد اسپارتیها کار میکرد در اینجا مقتضی است این شخص را معرفی کنیم.
آلسیبیاد اصلاً آتنی و از شاگردان سقراط حکیم و مورد محبت و توجه او بود. بعد از او بواسطۀ لیاقت ذاتی و کفایتش رئیس حزب ملی گردید، ولی چون باعلی درجه خودخواه و جاه طلب بود پابند اصلی از اصول اخلاقی نبودو ثبات قدم در مسلکی نداشت چنانکه برای کسب شهرت و جلب توجه عامه نسبت بخود از هیچ وسیله مضایقه نمیکرد. مثلاً سگی داشت گران بها که به 6هزار درهم (تقریباًدوهزاروپانصد تومان یا 25 هزار ریال) خریده بود و از حیث هوش و قشنگی و سایر صفات در آتن مثل و مانند نداشت. آلسیبیاد روزی دم چنین سگی را که در تمام آتن معروف بود برید تا این قضیه نقل مجالس پای تخت و باعث شهرت او گردد. این کار او ضرب المثل شد چنانکه امروزهم اگر در اروپا بخواهند کسی را چنین معرفی کنند که طالب شهرت است نه خواهان نام و افتخار حقیقی گویند ’دم سگ را بریده’. این شخص دولت آتن را به جنگ با سیسیل تحریک کرد ولی سفر جنگی او به شکست فاحش آتنی هاتمام شد و او را مقصّر دانسته از آتن بیرون کردند. در این احوال او بطرف لاسدمونیها رفت و برای آنها کارکرد. بعد بقول توسیدید (کتاب هشتم بند 45) پس از فوت خالسیداس مذکور لاسدمونیها از او ظنین شده در صدد کشتنش برآمدند. در این وقت او برای حفظ جان خود نزد تیسافرن رفت و شروع به تحریکات ضدّ اسپارت کرده به او گفت: صلاح ایران نیست این قدر همراهی با اسپارت کند. شما باید هر دو طرف را نگاه دارید تا یکی بر دیگری نچربد و بعدها اگر طرفی تخطّی به خاک شما کرد شما بتوانید طرف دیگر را بر ضدّ آن برانگیزید. آتن برای شما بقدر اسپارت خطر ندارد چه او دولت دریائی است و جزایر را میخواهد ولی اسپارت اگر قوی گردد به قارّه دست خواهد انداخت او امروز مستعمرات یونانی را در آسیای صغیر بشما میدهد تا آن را از چنگ آتن بیرون آرد ولی همینکه رقیب خود را از میان برد این مستعمرات را بطریق اولی در دست شما که خارجی هستید نخواهد گذاشت. این حرفهای آلسیبیاد در مزاج تیسافرن اثر کرد زیرا سیاست او نیز اقتضاء میکرد که نگذارد هیچ کدام از طرفین قوی گردد. بر اثر این تحریکات تیسافرن به اسپارتیها اعلام کرد که خزانۀ ایران بعد از این بجای یک درهم روزانه نیم درهم به هر سپاهی اسپارتی خواهد داد وبرای اینکه اسپارتی ها راضی باشند، هدیه ای برای سردار اسپارتی فرستاد (درهم به پول امروز معادل 93 سانتیم طلا بود که تقریباً چهار ریال و نیم میشود) این قضیه هنگامه ای برپا نکرد و به آرامی گذشت. بعد تیسافرن دید موقع آن رسیده که قدری هم آتنی ها را استمالت کندتا از پیشرفتهای اسپارت بسیار مأیوس نشوند. بنابراین به آلسیبیاد آتنی میدان داده چنین وانمود که در تحت نفوذ او رفته. چون شخص مذکور هم تلاش میکرد که تیسافرن را از اتحاد با اسپارت منصرف سازد و از طرف دیگر روابط خود را با آتن اصلاح کند با این مقصود به سپاهیان آتنی در سامس رسانید که او نزد تیسافرن بسیار مقرّب است و والی به حرفهای او گوش میدهد. آتنی های مزبور از شنیدن این خبر قوّت قلب یافته در صدد تخریب حزب ملی آتن برآمدند، زیرا آلسیبیاد صریحاً اظهار میکرد که اگر میخواهد به وطن خود برگردد فقط برای این است که حکومت ملی یعنی حکومتی را که او را بیرون کردبراندازد و با حکومت عده ای قلیل همراهی کند. بالحاصل پیشنهاد آلسیبیاد را در میان قشون آتنی در جزیره سامس موضوع شور قرار دادند و بعد این خبر به شهر سرایت کرد و چند تن از معروفین سامس برای مذاکرات نزدآلسیبیاد رفتند و او گفت، اگر میخواهید، حالا تیسافرن و بعد شاه دوستان شما باشند باید حکومت ملی را براندازید و این یگانه وسیله ای است که با آن جلب اعتمادشاه را خواهید کرد پس از آن اشخاص مزبور به سامس مراجعت کرده طرفداران بسیار یافتند و بعد در قشون آتن اعلام کردند که اگر آلسیبیاد برگردد و حکومت ملی ملغی شود، شاه دوست آتنی ها خواهد گردید و پول خواهد داد. اکثر آتنی ها از این پیشنهاد رضایت نداشتند ولی چون میدیدند که به این وسیله از شاه کمک خرج دریافت خواهند کرد ساکت ماندند و این پیشنهاد قبول شد بعد هم قسمها رسولانی به آتن فرستادند تا در آنجا برای برگشتن آلسیبیاد و تغییر حکومت ملی اقدام کنند. در قشون آتنی سرداری بود فری نی خوس نام که میدانست آلسیبیاد نه طرفدار حکومت ملی است و نه خواهان حکومت عدّه ای قلیل بلکه تمام مقصود او از این تشبثات این است که به آتن برگردد و متنفذ شود. بنابراین او در نظر گرفت که با نقشۀ آلسیبیاد مخالفت ورزد و چون میترسید که آلسیبیاد به مقصود خود برسد و مخالفت های او را تلافی کند محرمانه به آس تیوخوس سردار قشون لاسدمونی اطلاع داد که آلسیبیاد برای آتنیها کار میکند و تیسافرن را به طرف آتن میکشاند او هم قضیه را به آلسیبیاد گفت و این شخص فوراً قضیه را به هم قسم های سامس اطلاع داده توصیه کرد فری نیخوس را بکشند. سردار مزبور چون خود را در خطر دید نامه ای به سردار لاسدمونی نوشته او را از افشاء سرّی که به او سپرده بود ملامت کرد و گفت: ’اگر لاسدمونیها بخواهند موافق راهنمائی من تمام قشون آتنی را ریزریز کنند اشکالی ندارد و این پیشنهاد من هم مستوجب توبیخ و ملامت نیست چه جان من بواسطۀ دوستی با لاسدمون در خطر است و دیگر برتری لاسدمون را ترجیح میدهم به این که قربانی بدترین دشمن خود گردم’ آس تیوخوس مضمون این نامۀ فری نیخوس را هم به آلسیبیاد اطلاع داد. وقتی که این خبر هم به فری نیخوس رسید او فوراً سپاهیان آتنی را جمع کرده گفت شهر ما بی حفاظ است و تمام کشتی ها هم نمیتوانند به بندر درآیند و چون لاسدمونیها میخواهند به این جا حمله کنند پس لازم است دیوار شهر را بسازیم. سپاهیان جدّکرده دیوار را ساختند و نیرنگ آلسیبیاد در مقصر کردن فری نیخوس نتیجه ای نبخشید چه سپاهیان آتن باور نکردند که سردار آنها سردار لاسدمونی را برای تسخیر شهر دعوت کرده باشد و پیش خود گفتند اگر چنین میبود خود او پیشقدم در ساختن دیوار نمیشد در این احوال آلسیبیاد همواره تیسافرن را تحریک میکرد به آتن نزدیک شود ودر تحریکات خود بهره مند بود. توضیح آنکه چون تیسافرن دید لاسدمونیها بواسطۀ تقویت ایران در دریا قوی تراز آتنی ها شده اند ترسید که مبادا دست اندازی به مستعمرات یونانی در آسیای صغیر کنند و چنین وانمود که درتحت نفوذ آلسیبیاد است و دوستی آتن را ترجیح میدهد. مقارن این زمان نمایندگان سامس وارد آتن شده در مجمع ملی بیانات خود را کردند بعض زعمای آتنی که طرفدار حکومت ملی بودند فریاد برآورده گفتند چگونه آلسیبیاد را به آتن راه دهیم و حال آن که او قوانین ما را نقض کرده و مردود مذهب است (زمانی که آلسیبیاد در سیسیل بود هیکل خدای جنگ ناقص شد و این قضیه را تقصیر او دانستند) پی زاندروس یکی از نمایندگان سامس مخالفین را دور خود جمع کرده از هر یک جداگانه پرسید: در صورتی که بحریۀ لاسدمون کمتر از بحریۀ آتن نیست و عدّۀ شهرهائی که متحدین لاسدمونی ها هستند بیشتر است واز شاه و تیسافرن هم پول میگیرند، شما چگونه میخواهید جمهوری را نجات دهید؟ ولی اگر آلسیبیاد را اجازه دهید بیاید و حکومت را تغییر دهید این رفتار باعث اعتماد شاه شده پول دریافت خواهیم کرد. حالا این کار باید بشود بعد که از خطر جستیم می توانیم باز تغییری که مقتضی باشد بدهیم اشخاصی که طرفدار حکومت ملی بودندنتوانستند به این سؤال جواب بدهند و بالاخره با وجود آنکه از حکومت عدّه ای قلیل تنفر داشتند از ترس خطرراضی شدند که حکومت ملی ملغی گردد و ده نفر انتخاب شدند که نزد تیسافرن بروند و با آلسیبیاد نیز داخل مذاکره گردند پی زاندروس و رفقای او مطالب خود را به تیسافرن گفتند و آلسیبیاد نیز از مذاکرات مطلع شده مشی خود را بر این قرار داد که تیسافرن را از خود نرنجاند و به آتنی ها هم بفهماند که تیسافرن از او شنوائی دارد بنابراین و نیز چون میدانست که اتّحاد ایران با آتن سر نخواهد گرفت زیرا تیسافرن از آتن و اسپارت هر دو بیمناک بود و غلبۀ هیچیک را نمیخواست به تیسافرن گفت شرائط اتّحاد را سخت کن تا آتنی ها زیر بار نروند. پس از آن نزد آتنی ها رفته آنها را چنین تهدید کرد: اگر پافشاری در قبول نکردن بعضی شرائط تیسافرن کنید و موفق نشوید خودتان مقصرید، زیرا من نفوذ خود را در نزد تیسافرن بکار برده ام. با این نقشه آلسیبیاد در حضور تیسافرن تکالیف بسیار به آتنی ها کرد از قبیل اینکه باید تمام ولایات ینیانی را به ایران واگذارند و جزائر همجوار را به ایران بدهند و غیره و غیره. این شرائط با وجود اینکه سخت بود پذیرفته شد. بعد در جلسۀ دیگر آلسیبیاد گفت آتنی ها این را هم بدانید که شاه میخواهد یک بحریۀ قوی تشکیل دهد این بحریه حق خواهد داشت که در سواحل مستملکات ایران هرجا که بخواهد برود و شما نباید مانع شوید. عدّۀ کشتی ها هم بسته بنظر شاه است در این موقع آتنی ها عنان بردباری را از دست داده این شرط را رد کردند و بعد مأیوسانه به جزیره سامس برگشته دانستند که آلسیبیاد آنها رافریب داده او نه فقط نفوذی در مزاج تیسافرن ندارد بلکه آلت دست او است. اکنون باید دید که روابط تیسافرن در خلال این احوال با لاسدمونی ها چگونه بود یعنی در حین بازی با آتنی ها با لاسدمونی ها چه میکرد. بالاتر گفته شد که این والی جیرۀ روزانۀ سپاهیان اسپارت را از یک درهم مبدل به نیم درهم کرد بعد وقتی که خواست ظاهراً به آتن نزدیک شود این نیم درهم را هم به این بهانه که پول نرسیده منظماً نپرداخت و پس از چندی صریحاً گفت که دیگر جیرۀ سپاهیان را نخواهم داد. سردار اسپارتی لیخاس بر خود پیچید و چون میخواست تیسافرن را نرم کند در این موقع به خاطر آورد که معاهدۀ لاسدمون با ایران (معاهدۀ خالسید اس) در صلاح یونان بسته نشده زیرا به ایران حق میدهد که تمام سواحل آسیای صغیر و جزائر بحرالجزائر و تراکیه و مقدونیه و تسالی و ب اوسی و غیره را مطالبه کند. بنابراین مانع از تجدید معاهده شده گفت اسپارت هرگز چنین معاهده ای را مجدّداً امضاء نخواهد کرد و بهتر است که ما از پول ایران صرف نظر کنیم این حرفها ظاهر کار بود و باطناً لیخاس میخواست تیسافرن را بترساند و پول بگیرد ولی این تهدید در مزاج تیسافرن اثر نکرد سردار اسپارتی به لاسدمون رفت و روابط اسپارت با ایران اگر چه قدری کدر شد ولی باز در مجرای سابق جریان یافت زیرا اسپارتی ها از ترس اینکه مبادا تیسافرن با آتن اتّحاد کند روابط خودشان را با او به هر نحو که بود حفظ میکردند بعد وقتی که آتنی ها آزرده خاطر از نزد تیسافرن رفتند و او دید که اینها رنجیده اند و روابط با اسپارت هم کدر است اندیشناک گردیده صلاح خود را چنین تشخیص داد که با اسپارتی ها باز چندی بازی کند. جهات این تصمیم چنین بود: تیسافرن فکر میکرد، اگر جیرۀ سپاهیان اسپارت را نرسانم ممکن است که بحریۀ اسپارت مغلوب بحریۀ آتنی گردد (در این وقت بحریۀ لاسدمونی بواسطۀ نرسیدن پول بی کار در جزیره ردس مانده بود) و آتنی ها چون بی کمک من به مقصود خود نائل شوند، بنای ضدّیت را با من بگذارند و شاید هم بواسطۀ کمی آذوقه در شهرهای ینیانی مشغول تاخت و تاز گردند بنابراین به شهر کونس رفت و برای لاسدمونی ها هدایائی فرستاده آنها را طلبید که به می لت آمده عهدی ببندند و وعده کرد که جیرۀ سپاهیان لاسدمونی را بپردازد. بر اثر این پیشنهاد در زمانی که آلسی پیداس افور اسپارت بود بین نمایندگان آن دولت و تیسافرن و هی یرامن و پسران فارناسس نمایندگان شاه درم آندر عهدی بدین مضمون منعقد شد (توسیدید کتاب هشتم بند 58) : ’1- تمام مملکت شاه، که در آسیاست در تحت اقتدار شاه باقی خواهد ماند و آن را چنانکه بخواهد اداره خواهدکرد. 2- لاسدمونیها و متحدین آنان به مملکت شاه با نیت بد داخل نخواهند شد و شاه هم با نیت بد به مملکت لاسدمونی ها و متحدین آنان تجاوز نخواهد کرد. 3- اگرکسی از لاسدمونیها یا متحدین آنان به خاک ممالک شاه با نیت بد برود لاسدمونیها و متحدین آنان ممانعت خواهند کرد و اگر کسی از مملکتی که در تحت اقتدار شاه است بر لاسدمونیها یا متحدین آنان قیام کند شاه با او مخالفت خواهد ورزید. 4- تیسافرن به بحریۀ کنونی کمک پولی خواهد رسانید، تا بحریۀ شاه وارد شود. 5- پس از ورود بحریۀ شاه لاسدمونیها یا متحدین آنها مختارخواهند بود بحریۀ خود را نگاه دارند (یعنی جیرۀ سپاهیان را پرداخته نگذارند متفرق شوند) و اگر بخواهند کمک پولی از تیسافرن دریافت کنند او خواهد پرداخت ولی همینکه جنگ تمام شد لاسدمونی ها و متحدین آنان پولی را که دریافت کرده اند پس خواهند داد. 6- وقتی که بحریۀ شاه آمد بحریۀ مزبور و بحریۀ لاسدمونیها و متحدین آنان متفقاً جنگ خواهند کرد. این مطلب منوط بنظر تیسافرن و لاسدمونی ها و متحدین آنان است و اگر بخواهند با آتن صلح کنند، با موافقت یکدیگر خواهند کرد’. تفاوت بینی که بین این معاهده و معاهدۀ اولی و ثانوی دیده میشود در بند اوّل است و معلوم است که بر اثر اعتراض لیخاس لاسدمونیها طوری این بند را انشاء کرده اند که شامل مستملکات سابق ایران در اروپا نگردد. این معاهده بقول توسیدید در سال 13 سلطنت داریوش بسته شد (سال بیستم جنگهای پلوپونس). تیسافرن پس از عقد این معاهده جیره را میرسانید و مانند سابق همواره وعده میداد که بحریۀ ایران قریباً خواهد رسید و حال آنکه از آن خبری نبود زیرا نه فنیقیها میخواستند مجدّداً با آتنی ها دست به گریبان شوند و نه سرداران ایران که در بحریۀ مذکوره بودند. تیسافرن هم میدانست که وعده هائی بر خلاف حقیقت میدهد و اگر هم بحریه برسد آن را بکار نخواهد انداخت زیرا شکی نداشت که بحریۀ آتن در مقابل بحریۀ ایران و لاسدمون مضمحل خواهد شد وچنین پیش آمد که به جنگ خاتمه میداد بر خلاف سیاست اوبود با وجود این از دادن وعده های بی اساس باکی نداشت چه سران قشون لاسدمون را با هدایا یا پول خریده بود. پس از اینکه پی زاندروس از نزد تیسافرن مأیوسانه به سامس برگشت اهالی این جزیره تصمیم بر ایجاد حکومت عده ای قلیل کرده حکومت ملّی را ملغی داشتند و بعد پی زاندروس را به آتن فرستادند تا این شکل حکومت را در آتن و تمام شهرهای متحدین آن هم برقرار کند. بنابراین حکومت بدست چهارصد نفر برگزیده افتاد و عقیدۀ آنها بر این شد که با اسپارت صلح کرده به دشمنان داخلی بپردازند این حکومت نظر خوبی نسبت به آلسیبیاد نداشت چه او نتوانسته بود مسئلۀ معاهدۀ آتن و ایران را حل ّ کند بنابراین همینکه آلسیپیاد اوضاع جدید را با خود مساعد ندید طرفدار حکومت ملی گردید و به ملیون وعده داد که ایران را با سیاست آنها همراه کند اینها مشعوف شده بجزیره سامس رفتند و آلسیپاد گفت: از بحریۀ پارس تشویش نداشته باشید، با وجود قرارداد ایران و اسپارت من میتوانم بحریۀ مزبور را به منافع آتن بکار اندازم، ولی در ازاء آن باید حقوقی که از من سلب شده است برگردد. توضیح آنکه در زمان اخراج او از آتن حقوق مدنی را از او سلب کرده بودند. نماینده های ملیون این شرط را قبول کرده مشعوف شدند که کار روش خوبی یافته و تقریباً جنگ به بهره مندی آنها خاتمه خواهد یافت. در این احوال تیسافرن بحریۀ اسپارتی را بکار انداخت و بتوسط آن آبیدس و یکی دو جای دیگر را ازآتنی ها انتزاع کرد ولی بعد این محل را خیلی کوچک دیده باز نسبت به اسپارتیها بی مهر شد و نیم درهم جیره ٔروزانه را برید. سپاهیان اسپارتی گرسنه ماندند و فرناباذ والی شهرهای هلس پونت برخلاف تیسافرن صلاح دید که آنها را از این حال بیرون آرد زیرا به این اندازه هامأیوس کردن آنها را مقتضی نمیدید. این بود که آنهارا خواست و نواخت و اسپارتی ها بیزانس و خرسونس را از آتنی ها گرفتند و بعد نرسیدن روزی نیم درهم و گرسنگی سپاهیان باعث شد که آنها شوریدند و شورش بشهر می لت هم سرایت کرد تیسافرن در این موقع گفت بحریۀ ایران رسید. واقعاً هم بحریه ای رسید و دارای 140 کشتی بود. اسپارتیها مشعوف شده به تیسافرن گفتند: فرمان بده، تا حرکت کنیم او جواب داد: نه، موافق شأن شاه نیست، که چنین بحریه ای حرکت بدهد. تأمّل کنید تا عدّۀ کشتی ها به سیصد برسد مطمئن باشید که بزودی چنین خواهد شد. سپس برای اینکه بنماید که در این کار عجله دارد شخصاً به آس پن دس رفت و در آنجا آلسیبیاد که سردار یونانی های ملی شده بود با سیزده کشتی آتنی رسید او همواره به ملیون آتنی اطمینان میداد که تیسافرن باطناً با آتنی ها است و همینکه بحریۀ ایران تکمیل شودآن را به اختیار ملیون خواهد گذارد و اگر هم شده تخت خواب خود را بفروشد پول به آتنی ها خواهد رسانید بعد او می گفت تنها چیزی که لازم میباشد این است که آتن مورد اعتماد تیسافرن گردد و این هم وقتی صورت خواهد گرفت که او ببیند مرا به آتن خواسته اند. چنین بود احوال که ناگاه هر دو طرف یعنی آتنی های ملی و اسپارتیها دیدند بحریۀ ایران لنگرها را کشیده بطرف فینیقیه رهسپار شد، مین دار امیرالبحر اسپارتی از این قضیه برافروخت و قهر کرده نزد فرناباذ رفت و او از اسپارتیها دلجوئی کرد. دیودور گوید که تیسافرن به این عذر معتذر شد که چون پادشاه اعراب و مصریها میخواهند اغتشاشی را در فینیقیه باعث شوند مراجعت بحریۀ پارسی به مملکت مزبوره لازم بود (کتاب 13 بند44). دیودور در اینجا و جاهای دیگر اسم تیسافرن را اشتباهاً فرناباذ نوشته. پس از آن جنگی بین اسپارتیها و آتنی ها در نزدیکی سس تس و آبیدس روی داد و آتنی ها بهره مندی یافتند. شعف آنها را حدّی نبودچه مدّتها بود که فتحی نکرده بودند در این احوال فرناباذ نگران شد که مبادا آتنی ها قوی گردند و به اسپارتیها پول و آذوقه رسانید. چون ذکری از فرناباذ شد لازم است بگوئیم که سیاست او هم تقریباً در زمینۀ سیاست تیسافرن بود یعنی باطناً نمیخواست آتن یا اسپارت قوی شود زیرا قوّت هر یک را مضر برای خود و منافع ایران در آسیای صغیر می پنداشت و عقیده داشت که با دوام جنگ هر دو بالاخره به ایران تسلیم خواهند شد ولی در مواعید خود راستگوتر از تیسافرن بود و مانند او شتابان از شاخی بشاخی نمیجست. بعضی به این عقیده اند که بین او و تیسافرن رقابت بود ولی بنظر چنین می آید که این رقابت هم ساختگی بود یعنی وقتی که اسپارتیها از تیسافرن سخت میرنجیده اند او قدم پیش نهاده آنها را استمالت میکرده تا بکلی مأیوس و مغلوب آتنی ها نگردند باری پس از فتح آتنی ها در دریا تیسافرن دید در بی اعتنائی خود نسبت به اسپارتیها بسیار تند رفته و باز فوراً روش خود را تغییر داده به داردانل شتافت تا با امیرالبحر اسپارت ملاقات کرده او را از کمک های خود مطمئن سازد. اسپارتیها چون فریب او را مکرّر خورده بودند حرفهایش را باور نکردند و او برای اطمینان آنان حکم کرد آلسیبیاد را که بسمت سردار ملیون آتن با خانه والی مرواده داشت توقیف کنند و انتشار داد که جهت توقیف این است که ایران با آتن در حال جنگ میباشد. پس از چندی این خبر به دربار ایران رسید و از او پرسیدند: ’مگر با آتن در جنگ شده ای ؟’ او جواب داد ’نه مگرتصمیم کرده اید که با آتن بجنگید؟’ در دربار مقصود او را فهمیدند و کسی باور نکرد که او واقعاً با آتن در جنگ شده باشد از طرف دیگر آلسیبیاد هم در توقیف گاه خود فهمید که آنچه در این مدّت با تیسافرن میرشته به اصطلاح ’پنبه شده’ پس از چندی او از محبس فرار کرد و خرسونس را گرفته از کشتی هائی که از دریای سیاه می آمدند باج گرفت. در این احوال که آتنی ها تا اندازه ای قوت یافته بودند اسپارتی ها بدین عقیده شدند که با آتن صلح کنند ولی فرناباذ صلاح ایران را در آن ندید و به جمعآوری قشون و ساختن کشتی هائی برای اسپارت پرداخت تا آن را از خیال صلح باز دارد. پس از آن زد و خوردهای کوچکی بین آتنی ها و سپاهیان فرناباذ روی داد و بالاخره در سال 23 جنگ ها (408 قبل از میلاد) آلسیبیاد به این خیال افتاد که بیزانس و کالسدون را از اسپارتیها بگیرد. او موفق شد و فرناباذ نتوانست ممانعت کند. پس از آن در موقع مذاکره راجع به این شهر قرار شد که سفرای آتن مستقیماً به دربار ایران رجوع کرده مطالب خود را بگویند و داخل مذاکره شوند، ولی با این شرط که آتنی ها حمله بجاهایی که جزو مستملکات ایران است نکنند آتنی ها خوشوقت شدند چه تصور میکردند که از مذاکرات مستقیم با دربار نتیجه خواهند گرفت از طرف دیگر وقتی که این خبر به اسپارتیها رسید در تشویش شده بالاخره تصمیم کردند که آنها هم سفرائی به دربار شوش بفرستند تا آتنی ها تنها به قاضی نرفته باشند. فرناباذ اشکالی نکرد و بنابراین پنج نفر آتنی و دو نفر از اهالی آرگس و چند نفر از اسپارت و اهالی سیرا کوز به دربار ایران روانه شدند بواسطۀ زمستان سفراء در گرد واقع در فریگیه ماندند بعد در راه به سواره نظامی ممتاز برخوردند که از ایران می آمد و معلوم شد که کورش پسر شاه به سمت فرمانفرمائی تمام آسیای صغیر غیر از قسمتهائی که در قلمرو حکمرانی تیسافرن و فرناباذ بود معین شده و به مقرّ حکمرانی خودمیرود کورش سفراء را برگردانیده گفت بیهوده این راه دور را نپیمائید. تمام اختیارات به من داده شده هر حرفی دارید به من بزنید و ضمناً گفت من بیش از پیش به اسپارت کمک خواهم کرد. بعد برای اینکه عملاً این نیت خود را نشان بدهد حکم کرد نگذارند سفرای آتن با آتن مکاتبه کنند و حتی میخواست حکم توقیف آنها را بدهدولی فرناباذ گفت من قول داده ام که آنها آزاد خواهندبود کوروش در حال ملتفت نکته شده گفت بسیار خوب ولی باید در تحت نظر تو باشند اینها سه سال در کاپادوکیه ماندند و پس از تسخیر آتن بدست اسپارتیها بدانجا برگشتند.
سیاست کوروش، خاتمۀ جنگ پلوپونس: با ورود کوروش سیاست ایران نسبت به یونان در مرحلۀ جدیدی داخل شد. او برعکس تیسافرن مطالب خود را واضح گفت و سیاست خود را از بدو ورود روشن کرد. توضیح آنکه پس از ورود به آسیای صغیر با امیرالبحر اسپارت موسم به لیزاندر که شخصی مجرب و بی طمع و سرداری لایق بود روابط گرمی یافت و بسیار او را نواخت امیرالبحر از تیسافرن شکوه کرد و کوروش او را مطمئن ساخت که من بعد جیره و آذوقۀ بحریۀ اسپارت را مرتباً خواهد رسانید. بعد گفت ’الان من پانصد تالان دارم پس از آنکه این مبلغ تمام شد عایدات دیگر در اختیار من است و اگر لازم است تخت زرّین خود را هم فروخته به مخارج این جنگ می رسانم آتن باید خراب شود’ اسپارتیها از این اظهارات کوروش خوشنود شده خواستند که جیرۀ سپاهیان روزی یک درهم باشد. کوروش جواب داد که چون در قرارداد روزی نیم درهم معین شده بیش از آن نمیتوانم بدهم ولی بعد که کوروش در سر سفره بسلامتی امیرالبحر باده نوشید به او گفت اگر خواهشی داری بکن امیرالبحر جواب داد: ’نیم درهم دیگر برای هر یک سپاهی’ این اصرار امیرالبحرو اینکه از برای سپاهیان خود کوشش میکرد کوروش را خوش آمد و خواهش او را پذیرفت. پس از آن بقایای جیره ٔسپاهیان اسپارتی و حقوق یکماهۀ آنها را پرداختند واسپارتی ها مشغول تدارکات جنگی گردیدند از طرف دیگر در آتن دستۀ ملیون قوت گرفت و آلسیبیاد که اکنون باملیون بود خواست انتقامی از تیسافرن بکشد. این بود که بساحل کاریّه درآمده خراج و عوارضی از اهالی آن به مقدار صد تالان گرفت و بعد به آتن رفت. از وقتی که او را از آتن اخراج کرده بودند این شهر را ندیده بود. در آتن او نوید میداد که سفرای آتن در دربار ایران نتیجه خواهند گرفت و نمیدانست که آنها در کاپادوکیه مانده اند پس از چندی که السیبیاد به جزیره سامس رفت و در آنجا از قضیه مطلع شده فهمید که مذاکرات آتن با دربار ایران بجائی نخواهد رسید بر اثر این خبر توسط تیسافرن به کوروش پیغام داد که صلاح او نیست همراهی با یکی از طرفین کند و باید بگذارد آتنی ها و اسپارتی ها یکدیگر را بخورند تیسافرن از این پیغام که موافق ذوق و سلیقۀ او بود و خودش مدتها این سیاست را اعمال میکرد خوشنود شد ولی کوروش با نفرت این پیشنهادرا ردّ کرد وقتی که این خبر در سامس به آتنی ها رسیدچنانکه گزنفون گوید عدّه ای از ملاحان کشتی ها فرار کردند. آلسیبیاد برای اینکه سپاهیان خود را مشغول کند به کوم که مطیع آتن بود رفت و آن را غارت کرد ولی اهالی او را تعقیب کردند و اموال غارتی را پس گرفتند پس از آن نایب او از اسپارتیها در افس شکست خورد و کشته شد و پانزده کشتی آتنی بدست اسپارتیها افتاد بر اثر این احوال باز آتنی ها با او بددل شدند و سپاهیان آلسیبیاد او را متهم کردند که عیاش است و در فکر کارش نیست پس از آن گفتند که او با فرناباذ در مذاکره است که بحریۀ آتن را به او تسلیم کند. آتنیها بر اثراین اخبار او را معزول کردند و او پس از آن به خرسونس رفته در جاهای محکمی که برای خود ساخته بود تا آخر جنگ بماند زیرا فهمید که زمان او سپری شده است. بعدها فرناباذ او را برای خوش آمد لیزاندر بقتل رسانید.
احوال بحریۀ اسپارت چنین بود که ذکر شد ولی در این احوال دولت اسپارت لیزاندر را احضار و بجای او امیرالبحر دیگری معین کرد کوروش را این عزل و نصب خوش نیامد و بدین سبب کالی کراتید امیرالبحر جدید را نپذیرفت و حقوق سپاهیان را نداد، در این موقع باریک امیرالبحر به اهالی می لت و جزائر رجوع کرده به هر زبانی که بود پولی از آنها گرفت و پس از آن به طرف جزائر حرکت کرده پیشرفتهائی حاصل کرد و بالاخره به امیرالبحر آتنی که ک نن نام داشت برخورد چون عدّۀ سفاین اسپارتی ها 140 و عدّۀ کشتی های آتنی هفتاد بود امیرالبحر آتن از جنگ احتراز کرده به بندر می تی لن درآمد و در اینجا شکستی فاحش خورد. اسپارتیها سی کشتی گرفته و مابقی را در بندر محاصره کردند. امیرالبحر خبر شکست خود را به آتن رسانید و در آن جا جدّ حیرت انگیزی بروز داده فوراً یکصدوپنجاه کشتی بکمک او فرستادند بعد امیرالبحر اسپارت در آرگی نوز شکست خورده کشته شد (406 قبل از میلاد) و دولت اسپارت باز لیزاندر را امیرالبحر کرد چه کوروش دیگری را نمیپذیرفت. با ورودلیزاندر اوضاع تغییر کرد جیره و آذوقۀ فراوان رسیدشهرهای ینیانی کمک کردند و از همه بیشتر کوروش مساعدت کرد. در این احوال کوروش به دربار احضار شد جهت آن ظاهراً این بود که داریوش چون نزدیکی مرگ را احساس کرد خواست او را که کوچکترین پسرش بود ببیند ولی چنین بنظر می آید، که این احضار باطناً جهت دیگر داشت. توضیح آنکه کوروش از بدو ورود به آسیای صغیر برای محکم کردن مقام خود حالاً و مآلاً چنین تشخیص داد که قشونی در تحت تعلیم صاحب منصبان یونانی ترتیب دهد. با این مقصود لازم دانست بیونان نزدیک شود و در میان دول یونانی توجه خود را به اسپارت متوجه داشت زیرا چنین تشخیص داده بود که طرز حکومت اسپارت و اوضاع آن دولت با مقاصد او بهتر از اوضاع آتن که دولت دریائی است موافقت میکند. این بود که بر خلاف رویۀ تیسافرن سیاست خود را روشن و کمک های بسیار به اسپارت کرد. تیسافرن از خیالات او مطلع شده دربار را آگاه ساخت و داریوش او را برای دادن توضیحاتی احضار کرد. شاید در احضار او پروشات هم برای اجرای مقاصد خود دست داشته چنانکه پائین تر جهت این حدس روشن خواهد بود. بهر حال کوروش لیزاندر را بسارد خواسته به او گفت: ’من میروم و خزانه را با اموال شخصی و هر چه دارم به تو میسپارم. جنگ را به آخر برسان و هر آنچه برای فتح لازم است از خزانه بردار’ پس از آن او را به سمت مأمور ایران برای جنگ با آتن معین کرده به ملاقات پدر شتافت. بعد از چندی یک جنگ دریائی بین اسپارتیها و آتنیها درگرفت که در تاریخ موسوم بجنگ اگس پ تامس میباشد (این محل در بالای سس تس واقع بود) در این جنگ آتنی ها شکستی فاحش خوردند: از 180 کشتی آتن فقط 12 سفینه فرار کرد و تمام سرداران آتن به استثنای ک نن که فرار کرده به جزیره قبرس پناه برد گرفتار شدند. پس از آن امیرالبحر اسپارت سامس را گرفته مردم آنجا را مجبور کرد به آتن فرار کنند با این نقشه که سکنۀ آتن بیشتر شوند و آذوقه نداشته باشند چه امیرالبحر راه حمل آذوقه را به آتن از طرف دریای سیاه بریده بود.
احوال آتن: در این وقت احوال آتن فلاکت بار بود و گزنفون آن را چنین توصیف کرده (تاریخ یونان کتاب 2 بند2) :
لغت نامه دهخدا