ادبار (مقابل رو آوردن، اقبال). استدبار. روی برگردانیدن. روی تافتن. رو برتافتن. رو تابیدن. تولی، گریختن (از جنگ دشمن). بهزیمت رفتن. فرار کردن، تکیه کردن. اتکاء. اتکال. اعتماد: بدادار کن پشت و انده مدار گذر نیست از حکم پروردگار. فردوسی. بگفت این و زی دادگر کرد پشت دلش تیره از روزگار درشت. فردوسی. روا بود که بمیر اجل تو پشت کنی اگر که امیر اجل بازدارد از تو اجل. ناصرخسرو. - پشت کردن بر چیزی، ترک آن گفتن. اعراض کردن از آن: زن برون کرد کولک از انگشت کرد بر دوک و دوک ریسی پشت. لبیبی. چو بیند به آن روی پرآب و تاب کند ماه نو پشت بر آفتاب. طغرا (از فرهنگ ضیا). - پشت کردن به، اعراض. - پشت کردن کتاب، تجلید. (مجمل اللغه). جلد کردن کتاب. - پشت کرده، پوست کرده. مجلد. جلدکرده. - فراپشت کردن، جامه بر دوش کسی انداختن: چون فرجی پیش شیخ بنهادند، شیخ گفت فراپشت ما کنید، فراپشت شیخ کردند. (اسرارالتوحید ص 174)