مجروح به ظهر (در ستور). دبر. (تاج المصادر بیهقی) : بر آن صفت که خر پشت ریش را برریش تفو زنند بتو باد صد هزار تفو. سوزنی. مگر کین فرومایۀ زشت کیش بکارش نیاید خر پشت ریش. (بوستان). ادبار، پشت ریش کردن ستور را پالان. موقع، پشت ریش شده. جمل ٌ مسدّم، شتر پشت ریش که پالان ننهند بر وی تا به شود. تمسیح، مسح، پشت ریش کردن. مدابره، پشت ریش گردیدن ستور کسی. مسخ، پشت ریش کردن. (منتهی الارب)