جدول جو
جدول جو

معنی پس کردن

پس کردن
(وَ)
بعقب گذاردن. طی کردن. پیمودن:
راهی دراز و دورز پس کردم ای ملک
تا من بکام دل برسیدم بدین مکان.
فرخی.
، کنار زدن. یکسو کردن.
- پس کردن برگها و خاشاک را از روی آب و غیره.
- پس کردن لحاف از رو.
- پس کردن مردم را برای پیش رفتن
لغت نامه دهخدا