اصل آن ابهرویز است بمعنی پیروز و مظفر. معرب آن ابرویز و ابرواز. فاتح. منصور. و رجوع به پروز شود، مخفف پرویزن. غربال. رجوع به خاک پرویز شود. مؤلف فرهنگ جهانگیری گوید: پرویز... هفت معنی دارد اول: صاحب کامل التواریخ این لفظ را به مظفر تعبیر کرده. دوم: مصنف مفاتیح العلوم خسرو پرویز را به ملک عزیز تفسیر کرده هرگاه خسرو ملک باشد پرویز بمعنی عزیز تواند بود. سیم: جامع تاریخ مجمعالانساب آورده که خسرو را بدان سبب پرویز گفتندی که ماهی دوست داشتی چه به لغت پهلوی ماهی را پرویز گویند. چهارم: چنانکه شیخ نظامی در بیت ذیل آورده است، پرویز آلتی است که بدان شکر بیزند: از آن بد نام آن شهزاده پرویز که بودی در سخن گفتن شکربیز. پنجم بمعنی بیختن باشد. حکیم نزاری قهستانی راست: تو خسروی و من از صدق دل نه از پی زر بر آستانۀ قدر تو خاک پرویزم. ششم پروین را خوانند. هموراست: زمانه خاک تو هم عاقبت به پرویزن فروگذارد اگرماورای پرویزی. هفتم جلوه کردن باشد. مولوی راست: شمس الحق تبریزی آنجا که تو پرویزی از تابش خورشیدت هرگز خطر دی نی. مؤلف برهان قاطع گوید:...بمعنی سعید باشد... و بمعنی همت و سخاوت و خوش رفتاری هم آمده است. مؤلف مجمل التواریخ پرویز رابمعنی بخشنده چون ابر دانسته است.