پرستو: خدای تعالی مرغانی را بفرستاد همچون خطّاف که آنرا پرستوک خوانند تا به لب دریا شدند هر یکی سه پاره گل برگرفتند دو به پای و یکی به منقار و بهوا اندرپریدند و بر زبر سر آن لشکر بایستادند. (تاریخ طبری ترجمه بلعمی). رجوع به پرستو شود: از پرستوک اگر خوری لحمش دیده را روشنی کند حاصل خون او را چو زن بیاشامد شهوت زن همه کند زایل. یوسف طبیب (از جهانگیری)