معنی پرس پرسان پرس پرسان (پُ پُ) پرسان پرسان. با سؤال از بسیار کس: پرس پرسان می کشیدش تا بصدر گفت گنجی یافتم آخر بصبر. مولوی. پرس پرسان میشد اندر افتقاد چیست این غم بر که این ماتم فتاد. مولوی لغت نامه دهخدا