فنید. فانید. فانیذ. پانیذ. بنید. شکرقلم. شکربرگ. قند مکرّر. قند سفید. (برهان). نوعی از حلوا مانند شکر لیکن از آن غلیظتر. کعب الغزال. و بعضی آنراشکر گفته اند. (رشیدی) : مغون، ولاشگرد، کومین، بهروکان، منوکان، شهرک هائیند (از کرمان) ... و ازین شهرک ها نیل و زیره و نی شکر خیزد و اینجا پانیذ کنند. (حدود العالم). و از وی (از کرمان) زیره وخرما و نیل و نی شکر و پانیذ خیزد. (حدود العالم). چو دیدش سپهدارهاماوران پیاده شدش پیش با مهتران از ایوان سالار تا پیش در همه در و یاقوت و پانیذ و زر بزرین طبقها فروریختند بسر مشک و عنبر فروبیختند. فردوسی. و رجوع به پانیذ شود