پاکی. طهارت. طهر. طهره. نقاوت. نظافت. وضاءه. (صراح). نقاء. صفا. (دهار) : نگاه باید کرد تا احوال ایشان (شاهان غزنوی) بر چه جمله رفته است و میرود درعدل و خوبی سیرت و عفت و دیانت و پاکیزگی روزگار و نرم کردن گردنها. (تاریخ بیهقی). و هرگاه که متقی درکار این جهان گذرنده تأملی کند مقابح آنرا بنظر بصیرت بیند و پاکیزگی ذات حاصل آید. (کلیله و دمنه). ز پاکیزگی شهر و از خرّمی ده روان گشت بازار بازرگانی. فرخی