جدول جو
جدول جو

معنی پاک شدن

پاک شدن
(نَقْهْ)
پاکیزه گردیدن. پاک گردیدن. طهارت. طهر. تطهّر. مطهر گشتن. طاهر گشتن. نظافه. (دهار). طیب. طاب. طیبه. تطیاب. زکاء. تزکّی. تنقّح. نقا. نقاوه. نقاءه. نقایه. نقاوه.
- پاک شدن از عیب و عوار یا وام و جز آن، برائت:
شهان بخدمت او از عوار پاک شوند
بدان مثال که سیم نبهره اندر گاه.
فرخی.
، سترده شدن. محو شدن. محو گشتن. انطماس. انمحاء. زدوده شدن. زایل شدن:
جهان زیر فرمان ضحاک شد
ز هر نامه ای نام جم پاک شد.
اسدی.
انجلاء. پاک شدن آفتاب. پاک شدن ماه، منزه بودن. تبارک. تقدس. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، از حیض برآمدن زن. قطع شدن خون حیض ماهیانه در وقتی که زن هنوز به سن یأس نرسیده است. اقراء. تعلّی. (تاج المصادر بیهقی). تعلی، پاک شدن زن از نفاس. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا