معنی پافشردن پافشردن(نَ) استقامت کردن. پافشاری کردن. اصرار، لجاج، ابرام. پای فشردن. پای افشردن. پای افشاری. ایستادگی. پایداری. پائیدن. پای داشتن. ثبات قدم. - امثال: پافشردی بردی، استقامت سبب نیل به مقصود است لغت نامه دهخدا