خوشۀ انگور. خوشۀ کوچک از انگور. چلازه. زنگله، چوب خوشۀ انگور یا چوب چلازۀ انگور، خوشۀ انگوری که بجهت تخم نگاه دارند. (برهان) : چو مشک بویا لیکنش نافه بوده زغژب چو شیر صافی پستانش بود از پاشنگ. عسجدی (از فرهنگ اسدی نسخۀ خطی نخجوانی در صفت شراب). تو گوئی سیه غژب پاشنگ بود و یا در دل شب شباهنگ بود. اسدی. ، خیار بزرگ بود که برای تخم میگذارند. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نسخۀ خطی آقای نخجوانی). غاوشو. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نسخۀ خطی آقای نخجوانی). شنگ. باشنگ: آن سگ ملعون برفت این سند را از خویشتن تخم را مانند پاشنگ ایدرش بر جای ماند. منجیک. ، خربزه و هندوانه و کدو و امثال آنرا نیز گفته اند که بجهت تخم نگاه دارند. پاهنگ. پاچنگ. (برهان). و بعضی از لغویین این کلمه را مخفف پادشنگ دانسته و گفته اند مرکب است از پاد بمعنی پاینده. و شنگ که نوعیست از خیار که بجهت تخم نگاه دارند و معنی ترکیبی آن خیار محفوظ است. (فرهنگ رشیدی)