جدول جو
جدول جو

معنی پاش

پاش
امر) امر از پاشیدن یعنی پریشان کن و ازهم جداساز و برافشان، (برهان)،
در کلمات مرکبۀ مانند گهرپاش، نمک پاش، عطرپاش، آب پاش، گلاب پاش، زرپاش، مخفف پاشنده است:
وز حسد لفظ گهرپاش من
در خوی خونین شده دریا و کان،
خاقانی،
،
پاشیدن و برافشاندن:
خاک را تخمکی دهی گه پاش
او یکی صد دهد همی پاداش،
سنائی (کارنامۀ بلخ)،
پریشان و افشان، (برهان)، و برای کلمات مرکبۀ با پاش مانند آب پاش و گلاب پاش و سم پاش و ریخت و پاش و نظایر آن بردیف خود این کلمات رجوع شود،
- پاش دادن، افشاندن بود حبوب را در طبقی و مانند آن تا خاک و خاشاک از دانه جدا شود
لغت نامه دهخدا