جدول جو
جدول جو

معنی بیمارخیز

بیمارخیز
(اَ ضَ)
کسی که از بیماری برخاسته باشد و اغلب که خیز در این ترکیب بمعنی خاستن است، یعنی کسی که خاستن او مثل بیماران بود و این در حالت نقاهت باشد. (بهار عجم) (آنندراج). بیمارناک. بیمارغنج: چون معالجت خواهی کردن اندیشه کن از خورشهای پیران و جوانان و بیمارخیزان. (قابوسنامه).
چو دیو از زحمت مردم گریزان
فتان خیزان تر از بیمارخیزان.
نظامی.
فریبنده چشمی جفاجوی و تیز
دوابخش بیمار و بیمارخیز.
نظامی.
شده گرم از نسیم مشک بیزش
دماغ نرگس بیمارخیزش.
نظامی.
- تن بیمارخیز، آنکه غالباً بیمار و علیل و رنجور است. آنکه در حال نقاهت باشد: [خمر رنجگی بافراط را بنشاند و تن بیمارخیز را باز عادت برد. (الابنیه عن حقایق الادویه).
دل تاریک روزم را شب آمد
تن بیمارخیزم را تب آمد.
نظامی
لغت نامه دهخدا