بیعت کردن. بیعت رفتن. عهد و پیمان و سازش و موافقت کردن. (آنندراج) : صمصام الدوله را از قلعه بیرون آوردند و برامارت او بیعت بستند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 287). بسته با کلک او قضا بیعت گفته با رای او قدر اسرار. صائب. ، (اصطلاح صوفیه) مرید کسی شدن و این مجاز است. زیرا که مرید خویشتن را گویا بدست مرشد میفروشد. (آنندراج)