معنی بی مداوا بی مداوا (مُ) مرکّب از: بی + مداوا، بی درمان. بی علاج. (یادداشت مؤلف) : چه جای چاره چنین درد بی مداوا را؟ (از یادداشت مؤلف)، رجوع به مداوا شود، بیدانشی. بی فرهنگی. فقدان ادب نفس. بی حکمتی. رجوع به معرفت و بی معرفت شود لغت نامه دهخدا