معنی بی گزندی بی گزندی (گَ زَ) صفت بی گزند. سلامت. سلام. تندرستی. صحت. (یادداشت مؤلف). ایمنی. بی زیانی: به ایران از آن سودمندی بود خردمند را بی گزندی بود. فردوسی. مرا ز آتشی سودمندی بود خرد بیگمان بی گزندی بود. فردوسی. و رجوع به بی گزند شود لغت نامه دهخدا