جدول جو
جدول جو

معنی بی قباحت

بی قباحت(قَ حَ)
مرکّب از: بی + قباحت، آنکه زشتی چیزی را درنیابد. رجوع به قباحت شود، ناامید. (ناظم الاطباء) ، برخلاف میل. (یادداشت مؤلف) :
همی خواهداز من که بی کام من
ببرد ز دل خواب و آرام من.
فردوسی.
- به بی کام کسی، بخلاف میل او. نه بمراد و کام او. به نامرادی او:
چو ماهوی مر شاه رامانده دید
به بی کام او تخت را رانده دید.
فردوسی.
، بی خواست. بی اراده: شاشه، آب تاختن مردم بود که بی کام برآید. (حاشیۀ لغت فرس اسدی نخجوانی)، و رجوع به کام شود
لغت نامه دهخدا