معنی بی فرمانی بی فرمانی(فَ) حالت و کیفیت بی فرمان. نافرمانی. فحشاء. (یادداشت مؤلف). عصیان. تمرد. سرکشی: از حد و غایت بی فرمانی درمگذر که پدیدار است اندازۀ بی فرمانی. منوچهری. گرم از پیش برانی تو بشوخی نروم عفو فرمای که عجز است نه بی فرمانی. سعدی لغت نامه دهخدا