مرکّب از: بی + فرمان، آن که محکوم کسی نشود. (آنندراج)، آن که مطیع هیچگونه حکم و فرمانی نباشد. مقابل بفرمان. (ناظم الاطباء)، نافرمان. پریشان رو. خلیع. خودسر. (یادداشت مؤلف)، عصی . (زمخشری)، فاحش. فاحشه. (مهذب الاسماء)، عاصی. (تفلیسی) : حرون، اسب بی فرمان. (زمخشری) : نه بفرمان من است این دل معشوقه پرست همه فرمان من از این دل بی فرمان است. میرمعزی. روی اگر گویم بمن بنمای ننماید بمن وای من وای آنکه چون من یار بی فرمان گرفت. سوزنی.