حالت و چگونگی بی غم. صفت بی غم. بی غم بودن. (آنندراج). بی اندوهی. (از ناظم الاطباء). غصه نداشتن: کام دل بایدت چو گرگ بدر بی غمی بایدت چو خر بستیز. مسعودسعد. در جام وصل بادۀ اسباب خرمی اوقات عیش و لذت ایام بی غمی. (سندبادنامه ص 122). جمال او سر جملۀ حسن و خوبی و مقال او فهرست شادی و بی غمی. (سندبادنامه ص 135). اینست همیشه عادت چرخ کبود چون بی غمیی دید زوال آرد زود. (از سندبادنامه ص 154). ، خارج آهنگ: خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش که ساز شرع ازاین افسانه بی قانون نخواهد شد. حافظ. رجوع به قانون شود