جدول جو
جدول جو

معنی بی غش

بی غش
(غِش ش / غَش ش / غِ / غَ)
مرکّب از: بی + غش، خالص. پاک. دور از آلودگی و زوائد:
اوستاد اوستادان زمانه عنصری
عنصرش بی عیب و دل بی غش ّ و دینش بی فتن.
منوچهری.
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد.
حافظ.
گر بکاشانۀ رندان قدمی خواهد زد
نقل شعر شکرین و می بی غش دارم.
حافظ.
من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
مدهوش چشم مست و می صاف بی غشم.
حافظ.
شراب بی غش و ساقی ّ خوش دو دام رهند
که زیرکان جهان از کمندشان نرهند.
حافظ.
رجوع به غش شود.
- بی غش و غل، خالص.
-
لغت نامه دهخدا