مرکّب از: بی + عقل، احمق. (یادداشت مؤلف)، بی دانش. (آنندراج)، معتوه. عتاهیه. مأموه. (منتهی الارب)، بی هوش. بی شعور. دیوانه. (ناظم الاطباء)، بی خرد: از ره نام همچو یکدگرند سوی بی عقل هرمس و هرماس. ناصرخسرو. یکی گفتش ای پیر بی عقل و هوش عجب رستی از قتل، گفتا خموش. سعدی. آنانکه بدیدار چنین میل ندارند سوگند توان خورد که بی عقل خسانند. سعدی. رجوع به عقل شود