جدول جو
جدول جو

معنی بی عاشقی

بی عاشقی(شِ)
مرکّب از: بی + عاشق + ی، بدون عاشقی. بی عشق ورزی:
حیف بود مردن بی عاشقی
تا نفسی داری و نفسی، بکوش.
سعدی.
رجوع به عاشقی شود
لغت نامه دهخدا