مرکّب از: بی + زور، کم زور، ضعیف، (آنندراج)، بی نیرو، بی توش، (از یادداشت مؤلف)، مقابل بنیرو، ضعیف و ناتوان و بیقدرت، (ناظم الاطباء) : زمانه با هزاران دست بی زور فلک با صدهزاران دیده شبکور، نظامی، کمان ابروی جانان نمی پیچد سر از حافظ ولیکن خنده می آید بدان بازوی بی زورش، حافظ، - بی زور گشتن، ناتوان شدن، ضعیف شدن: بسا بینا که از زر کور گردد بسا آهن بزر بی زور گردد، نظامی، - امثال: زوردار بی زور را خورد، (یادداشت مؤلف)