مرکّب از: بی + زر، بی پول. مفلس. محتاج. - بی زرخرید، میسرشدۀ بدون خریدن. (ناظم الاطباء) ، نوباوه. (مهذب الاسماء)، ج، بکر. (منتهی الارب)، اول که از میوه رسد. (اقرب الموارد)، پیش رس. (ناظم الاطباء)، نوبر. بکیره. (یادداشت مؤلف) : نخله باکوره، خرمابن زودرس. (ناظم الاطباء)، ج، بواکیر. (ناظم الاطباء)، میوۀ نورسیده که اول ازهمه افراد نوع خود پخته شده باشد. (غیاث اللغات)، نخستین میوه که برسد. ناوباوه. (زمخشری)، میوۀ نو. میوۀ نوآورده: و با کورۀ عدل او اول وهلت آن بود که عباس از جهت نزل حشم منصور قسمتی عام در شهر و رستاق میکرد. (المضاف الی بدایعالازمان ص 28)، تو نو باکوره ای درباغ ایام مقام گل نبینی با گلاب است. (تاریخ طبرستان ج 1 ص 302)، آن می که عصارۀ حیاتست باکورۀ کوزه نباتست. نظامی. هیچ انگوری دگر غوره نشد هیچ میوۀ پخته، باکوره نشد. مولوی. - باکورۀ حیات، کنایه از جوانی و فرزند هردو. (انجمن آرای ناصری)