جدول جو
جدول جو

معنی بی دوا

بی دوا(دَ)
مرکّب از: بی + دوا = دواء، بدون دوا. (ناظم الاطباء)، بی دارو. که دوا ندارد: بی دوا و غذا، بی دارو و خوراک. (یادداشت مؤلف)، بی هیچ وسیلۀ تغذیه و درمان، امردی. (یادداشت مؤلف) :
پار با من لاف بی ریشی زدی و خوش زدی
گر بحسن امسال چون پاری فزون از پار زن.
سوزنی.
رجوع به بی ریش شود
لغت نامه دهخدا